با تو که حرف می زنم

با تو که حرف می زنم ؛
زمین دیگر نمی چرخد ،
گنجشک ها سکوت می کنند ،
باد نمی وزد ،
و ساعت از کار می ایستد ...
با تو که حرف می زنم ؛
تمام ساکنینِ جهان می خوابند ،
و عقربه های زمان متوقف می شود ...
من جز صدایِ آهنگینِ تو
چیز دیگری نمی شنوم ...
دیوانه ؛
با من چه کرده ای ؟!؟
من آنقدر تو را دوست دارم ؛
که خیالِ داشتنت هم ؛
خوشبخت ترین آدمِ این حوالی ام کرده !
همیشه باش ،
تو که باشی ، همه چیز خوب است ،
همه چیز زیباست ...
آفرینشِ تو ، معجزه ی بی بدیلِ خدا بود ،
تا من ؛
بهترین احساس جهان را با تو تجربه کنم ...
به شکرانه ی وجودت ؛
همیشه خواهم سرود ،
همیشه خواهم نوشت ،
و همیشه شاد خواهم بود ... !
تو را برای من آفریده اند ،
تا در پناهِ آغوشِ خداگونه ات ؛
احساسِ امنیت کنم ..

#نرگس_صرافیان‌طوفان
دیدگاه ها (۱)

‌‌ای کاش که من پیر شوم در بغلت ❣ با دست تو زنجیر شوم در بغلت...

‌"‏بَغَــــل‌کردن" فقط اونجاش که آرامشُ "میتونـــــی" از نوع...

‌ ‌طُ∞ مورفینی هستـی که من دوست دارم تا آخــر عمـــر بهـم تز...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

چهار ۲ _ فریب دنیلسال های نوجوانی لیندا با لبخندهای دنیل شکل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط