پارت
#پارت_۷۱
رسیدم جلو آزمایشگاه...رفتم تو...خیلی شلوغ نبود...اسم خودمو آرتینو گفتم.
+چند لحطه صبر کنید
همونجا منتظر وایسادم...چند دقیقه بعد زنه اومد و یه برگه داد بهم...بفرمایین...مبارکه...
_ممنون
اومدم برم که
+وایسین ..خانوم دکتر باهاتون کار دارن
_خانوم دکتر؟
+بلع
_چکار؟
+نمیدونم....به من گفتن هروقت برای گرفتن جواب ازمایش اومدین بهتون بگم که برید پیششون
_باشه...کجا هستن؟
با انگشتش یه در نشون داد
+اون اتاق
دلشورهٔ عجیبی گرفتم...خیلی عجیب..با دستای لرزونم در زدم و رفتم تو
+سلام
_سلام عزیزم
+مثه اینکه گفته بودین بیام پیشتون
_ببیم آزمایشتونو
+بفرمایین
یه نگاه به جواب آزمایش انداخ...
_بشین عزیزم
نشستم رو مبل جلوی میزش
+دخترم من دکتر زنان و زایمان و متخصص ناباروری هستم...اینجا علاوه بر اینک۷ چکمیکنیم که خون ها بهم میخورن و میتونن ازدواج کنن...این ازمایش رو هم انجام میدیم که ببینیم دختر میتونه بچه دار بشه یا نه...سابقهٔ ناباروری دارید تو خونوداتون؟
با صدای لرزون گفتم:نه...چطور؟
+هیچکس؟حتی عمه وخاله
+نه خداروشکر
+قرصی مصرف میکنی
_قرص؟...بلع...یه مدتی یه شرایط بد روحیداشتم بخاطر همین قرص مصرف میکردم...
+االان همراته؟
_بله
با دستای لرزونم قوطیای قرص رو از کیفم دراوردم و گذاشتم رومیز.
_الان یه هفتس خیلی کم مصرف میکنم
به قرصا با دقتنگاه کرد...عینکشو دراورد و گذاشت رومیز..
+دخترم اصلا دوس ندارم اینو بهت بگم...ولی...تو به دلیل مصرف همین قرص ها نابارور شدی...دیگه نمیتونی مادر بشی...مگر اینکه معجزه ای بشه و خدا خودش بخواد و بشع
صدای دکتر تو سرم اکو شد...یعنی یعنی....پسر من...دختر آرتینهیچوقت نمیان...اشکام رو گونه هام سرمیخوردن..
+خوبی دخترم
_بله با اجازع
+عزیزم جواب آزمایشت
برگه آزمایش و قرصارو از رو میزش برداشتم و از در ازمایشگاه زدم بیرون...توی ماشیندنشستم...دستمو گرفته بودم جلوی دهنم...خدایا چرا؟..یعنی آرتین منو ول میکنه؟..آخه دیگه نمیتونم مادر دخترش بشم..محکم زدم رو فرمون.و جیغ زدم...سرمو گذاشتم رو فرمون و گریه کردم...گوشیم زنگ خورد...آرتین بود جواب ندادم...اشکامو پاک کردم وحرکت کردم...دوباره زنگ زد و دوباره جواب ندادم.چون میفهید گریه کردم.دفعه سومم زنک زد..دیگه نگران میشه
+جانم
_چرا جواب نمیدی؟
+ببخشید...رفتم آزمایشگاه....تو ماشین جا گذاشتم...
_چرا صدات اینجوریع
+چجوریه؟
_انگار گریع کردی
+برو بابا..همین الان جواب آزمایش و گرفتم مثبتم هست اونوقت بشینم گریه کنم...
_میای استدیو؟
+نه میرم خونه
_دیشب بهت چی گفتم؟
+بخدا حال ندارم..هوا گرمه..الانم تو ازمایشگاهم شلوغ بود.بذار برم خونه دیگه
یخورده ساکت موند:باشه برو
+آرتین
_جانم
+خیلی دوست دارم
_دیوونه منم دوست دارم
+خدافظ
_مواظب خودت باش..خدافظ
رفتم خونه و تا شب تو اتاقم موندم...آرتین نباید منو ول کنه..اون قرصا بخاطر خودش بودن..اگه بخواد ولم کنه برع خیلی نامرده...کِی بهش بگم؟
رسیدم جلو آزمایشگاه...رفتم تو...خیلی شلوغ نبود...اسم خودمو آرتینو گفتم.
+چند لحطه صبر کنید
همونجا منتظر وایسادم...چند دقیقه بعد زنه اومد و یه برگه داد بهم...بفرمایین...مبارکه...
_ممنون
اومدم برم که
+وایسین ..خانوم دکتر باهاتون کار دارن
_خانوم دکتر؟
+بلع
_چکار؟
+نمیدونم....به من گفتن هروقت برای گرفتن جواب ازمایش اومدین بهتون بگم که برید پیششون
_باشه...کجا هستن؟
با انگشتش یه در نشون داد
+اون اتاق
دلشورهٔ عجیبی گرفتم...خیلی عجیب..با دستای لرزونم در زدم و رفتم تو
+سلام
_سلام عزیزم
+مثه اینکه گفته بودین بیام پیشتون
_ببیم آزمایشتونو
+بفرمایین
یه نگاه به جواب آزمایش انداخ...
_بشین عزیزم
نشستم رو مبل جلوی میزش
+دخترم من دکتر زنان و زایمان و متخصص ناباروری هستم...اینجا علاوه بر اینک۷ چکمیکنیم که خون ها بهم میخورن و میتونن ازدواج کنن...این ازمایش رو هم انجام میدیم که ببینیم دختر میتونه بچه دار بشه یا نه...سابقهٔ ناباروری دارید تو خونوداتون؟
با صدای لرزون گفتم:نه...چطور؟
+هیچکس؟حتی عمه وخاله
+نه خداروشکر
+قرصی مصرف میکنی
_قرص؟...بلع...یه مدتی یه شرایط بد روحیداشتم بخاطر همین قرص مصرف میکردم...
+االان همراته؟
_بله
با دستای لرزونم قوطیای قرص رو از کیفم دراوردم و گذاشتم رومیز.
_الان یه هفتس خیلی کم مصرف میکنم
به قرصا با دقتنگاه کرد...عینکشو دراورد و گذاشت رومیز..
+دخترم اصلا دوس ندارم اینو بهت بگم...ولی...تو به دلیل مصرف همین قرص ها نابارور شدی...دیگه نمیتونی مادر بشی...مگر اینکه معجزه ای بشه و خدا خودش بخواد و بشع
صدای دکتر تو سرم اکو شد...یعنی یعنی....پسر من...دختر آرتینهیچوقت نمیان...اشکام رو گونه هام سرمیخوردن..
+خوبی دخترم
_بله با اجازع
+عزیزم جواب آزمایشت
برگه آزمایش و قرصارو از رو میزش برداشتم و از در ازمایشگاه زدم بیرون...توی ماشیندنشستم...دستمو گرفته بودم جلوی دهنم...خدایا چرا؟..یعنی آرتین منو ول میکنه؟..آخه دیگه نمیتونم مادر دخترش بشم..محکم زدم رو فرمون.و جیغ زدم...سرمو گذاشتم رو فرمون و گریه کردم...گوشیم زنگ خورد...آرتین بود جواب ندادم...اشکامو پاک کردم وحرکت کردم...دوباره زنگ زد و دوباره جواب ندادم.چون میفهید گریه کردم.دفعه سومم زنک زد..دیگه نگران میشه
+جانم
_چرا جواب نمیدی؟
+ببخشید...رفتم آزمایشگاه....تو ماشین جا گذاشتم...
_چرا صدات اینجوریع
+چجوریه؟
_انگار گریع کردی
+برو بابا..همین الان جواب آزمایش و گرفتم مثبتم هست اونوقت بشینم گریه کنم...
_میای استدیو؟
+نه میرم خونه
_دیشب بهت چی گفتم؟
+بخدا حال ندارم..هوا گرمه..الانم تو ازمایشگاهم شلوغ بود.بذار برم خونه دیگه
یخورده ساکت موند:باشه برو
+آرتین
_جانم
+خیلی دوست دارم
_دیوونه منم دوست دارم
+خدافظ
_مواظب خودت باش..خدافظ
رفتم خونه و تا شب تو اتاقم موندم...آرتین نباید منو ول کنه..اون قرصا بخاطر خودش بودن..اگه بخواد ولم کنه برع خیلی نامرده...کِی بهش بگم؟
- ۵.۴k
- ۱۵ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط