ذوق سر سرمست را هرگز نداند عاقلی

ذوق سر سرمست را هرگز نداند عاقلی
حال دل بی‌هوش را هرگز نداند هوشمند

خسرو وداع ملک خود از بهر شیرین می‌کند
فرهاد هم از بهر او بر کوه می‌کوبد کلند

#دل_را_ز_حق_گر_برکنی_بر_کی_نهی #آخر #بگو
بی جان کسی که دل از او یک لحظه برتانست کند


#مولوی
دیدگاه ها (۱)

بعد از آن دیوانگی ها ای دریغباورم ناید که عاشق گشته امگوهری ...

همه ی هستی من آیه ی تاریکیستکه تورادرخودتکرارکنانبه سحرگاه ر...

ای ستاره ها که همچو قطره های اشکسر به دامن سیاه شب نهاده اید...

گفتی که می بوسم تورا، گفتم تمنا می کنمگفتی اگربیند کسی ،گفتم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط