part
part15
علی-راستی ترا میگم فردا بیکاری بر یم دنبال استودیو بگریدم با چند جا صحبت کردم
تارا-فردااا اره اوکی بریم
میام اینجا باهم بریم
علی-اوکیه ساعت 10 صبح اینجا باش ناهار بیرون میزنیم میخوریم
تارا-حله،وای خدا اینجا خیلی سرده چرا اینهمه سردش کردی
علی-سردهه من هنو گرممه
تارا- تو دیگگه خیلی گرمایی هستی
علی-برو هودیه منم بپوش اونجاس
تارا-اوکی وای این هودیرو خیلی دوستارم اصن دیگه بت نمیدمششششششششش وای چقدم بوی خوبی میدهههههههههه
علی-خندید ،دیونه
راوی:
تو این چند سال خانواده علی با تارا حسابی صمیمی شدن و کلا اینا باهم رفیقای صمیمی شدن سفر رفتن مهمونی گرفتن اصن همچی
فردا صب
تارا:
صب پاشدم و رفتم ایستودیو از اونجا باعلی رفتیم چندجا دیدیم که شد2ظهر و همشون خیلی خوب نبودن رفتیم یه ناهار بخوریم که مثل همیشه رفتیم دیزی بزنیم تو رگ
#زخم_بازمن
#علی_یاسینی
#رمان
علی-راستی ترا میگم فردا بیکاری بر یم دنبال استودیو بگریدم با چند جا صحبت کردم
تارا-فردااا اره اوکی بریم
میام اینجا باهم بریم
علی-اوکیه ساعت 10 صبح اینجا باش ناهار بیرون میزنیم میخوریم
تارا-حله،وای خدا اینجا خیلی سرده چرا اینهمه سردش کردی
علی-سردهه من هنو گرممه
تارا- تو دیگگه خیلی گرمایی هستی
علی-برو هودیه منم بپوش اونجاس
تارا-اوکی وای این هودیرو خیلی دوستارم اصن دیگه بت نمیدمششششششششش وای چقدم بوی خوبی میدهههههههههه
علی-خندید ،دیونه
راوی:
تو این چند سال خانواده علی با تارا حسابی صمیمی شدن و کلا اینا باهم رفیقای صمیمی شدن سفر رفتن مهمونی گرفتن اصن همچی
فردا صب
تارا:
صب پاشدم و رفتم ایستودیو از اونجا باعلی رفتیم چندجا دیدیم که شد2ظهر و همشون خیلی خوب نبودن رفتیم یه ناهار بخوریم که مثل همیشه رفتیم دیزی بزنیم تو رگ
#زخم_بازمن
#علی_یاسینی
#رمان
- ۲.۱k
- ۰۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط