باد از عشق بسازم غزل قابل تو

بايد از عشق بسازم، غزلي قابل تو
غزلي ناب و صميمانه، به وزن دل تو

اين همه غمزه، و نازي كه مرا مي‌سوزد
عاقبت ميكشدم! رنج شود حاصل تو!

چه شد آن نرگس مست غزل آلود و مسيح؟
چه به سر آمده آن مستي و شيدايي تو؟

حذر از هر كه بدارم، ز توام نيست حذر
به تمنّاي دل آيم، سوي عشقبازي تو

تو چه زيبا صنمي! كز تو خدا در عجب است
چه توان گفت ز وصف تو و طنازي تو؟

رنگ مهتاب بنازد به چه رنگي؟ به شبان؟!
روز را گو!!!...كه نشسته به تماشايي تو...

#خاصترین
دیدگاه ها (۱)

#خاصترین

#خاصترین

مدتی بود لبم ، روزه ی لب های تو داشتروزه ی شهدِ لب ِ لعلِ مر...

هوای چشم های من کمی تا قسمتی ابری استولی چندی است از باران ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط