شب های بی قراری چشمم سحر نشد

شب های بی قراریِ چشمم سحر نشد

دلواپسی و غربت و اندوه سر نشد

آهم کشید شعله ولی بال و پر نشد

اصلاً کسی ز حال دلم با خبر نشد

فرموده ای که شرط وصالت صبوری است

وقتی زمان زمانه‌ی هجران و دوری است

ای طلعة الرشیده‌ی من أیها العزیز

ای غرة الحمیده‌ی من أیها العزیز

ای نور هر دو دیده‌ی من أیها العزیز

خورشید من سپیده‌ی من أیها العزیز

این جمعه هم غروب شد اما نیامدی

ای آخرین سلاله‌ی زهرا نیامدی

وقتی که هست چشم تر تو مطاف اشک

گم می شود دوباره دلم در طواف اشک

چشمان بی قرار من و اعتکاف اشک

آقا بخر مرا به همین دو کلاف اشک

این اشک ها شده همه‌ی آبروی من

چشمی گشا به روی من ای آرزوی من

آمد محرم و غم عظمای کربلا

خون می تراود از دل صحرای کربلا

چشمان توست مصحف غم های کربلا

داری به دوش پرچم آقای کربلا

هر صبح و شام غرق عزا گریه می‌کنی

با روضه های کرب و بلا گریه می‌کنی

در حیرتم که با دلت این غم چه می‌کند

شب های داغ و شیون و ماتم چه می‌کند

با چشم هات اشک دمادم چه می‌کند

زخمی ترین غروب محرم چه می‌کند

امشب بیا که روضه بخوانی برایمان

صاحب عزای خون خدا صاحب الزمان

امشب بیا و با دل خونین جگر بخوان

از ماه خون گرفته و شق القمر بخوان

از شام بی کسی و شب بی سحر بخوان

از روضه های عمه تان بیشتر بخوان

وقتی که چشم های تو از غم لبالب است

آئینه‌ی غریبی و غم های زینب است

این خاک غرق ندبه و آه است العجل

هر صبح جمعه چشم به راه است العجل

آل عبا بدون پناه است العجل

بر روی نیزه ها سر ماه است العجل

یا این دل شکسته‌ی ما را صبور کن

یا از برای زینب کبری ظهور کن
دیدگاه ها (۳)

سلام مولای مهربانم صبح بخیر اقا جان ...مهربانم ...غبار مقدم ...

سلام بر پیر ترین جوان گیتی مولایم مهدی (عج) ..آقاجان صبح بخ...

جمعه را سرمه کشیدیم ،مگر برگردیبا همان سیصد و فرسنگ نفر برگر...

خون شد دل آیینه ها پس کی می آیییا مهدی ای آرام دل های پریشان...

شعرخودم👇این جهانِ بی مُروّت با دلم همتا نشدآخرش دنیا به کامِ...

چشم مستت چه کند با من بیمار امشب این دل تنگ من و این تن بیما...

<><><><><><><><><><>﷼ نامه ای به جهان !!گفته بودی که بیایی ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط