رمانعشق

رمان:عشق🖤🩸
پارت:۵ 🖤🩸
-وحشی وزنت از من بیشتره؟
سیلی زد بهم)بی ادب..
ویو سویون (ساعت ۹ شب توی کره)
علامت دکتر
علامت سویون -
زنگ میزنه)
-الو؟..
سلام خانم سویون خوبید
-سلام...ممنونم..چیزی شده؟
فردا اگر میشه می‌خوام شما رو ببینم
-باشه...حتما
ممنونم...خدافظ
-بای..
پرش زمانی به فردا صبح(ساعت ۵:۳۰ توی فرانسه)
ویو ا/ت
:بلیتم رو گرفتم سوار هواپیما باید میشدم....خوشحال بودم میتونم برگردم کره...ولی در کنارش استرس هم داشتم سوار هواپیما شدم و هواپیما بعد ۱۵ مین حرکت کرد...
ویو سویون(ساعت ۷:۳۰ صبح توی کره)
دکتر
سویون-
-در زدم)
بفرمایید
-سلام...
سلام خانم سویون....لطفا بشینید‌‌...
-باشه...(میشینه)...چیزی شده؟..
درمورد موآ هستش..
-چ...چیشده؟..
قبل از اینکه موآ بدنیا بیاد موقعی که حامله بودید با همسرتون........داشتید؟
-بله....
کی..؟
-تقریبا میشه گف وقتی 3 ماه بود حامله بودم
موآ ممکنه آسیب ببینه....خوده شما هم حالتون خوب نبود....موقع عمل حالتون بد شد و ضربانتون روی ۱۲ بود....موآ ممکنه بیماری قلبی بگیره...متاسفم..
-یعنی در این حد؟..
بله..
-خیلی ممنون(پا میشم میرم بیرون)
-:بعد از اینکه اومدم توی حیاط بیمارستان خیلی گریه کردم سوار ماشینم شدم خواستم برم توی راه خیلی گریه کردم این باعث میشد تار ببینم.....و یهو سیاهی...

ویو تهیونگ(ساعت ۱۰ صبح توی کره)
علامت نامجون
علامت تهیونگ-
علامت دستیار تهیونگ #

شناسنامه موآ رو گرفتی؟..
-اوهوم
#(در میزنه)
-بیا تو...
#(میاد تو)قربان....ی ماشین تصادف کرده..
- خب ک چی این ب من ربطی نداره...
# آخه...آخه سویون خانم توی اون ماشین بودن...
-س...سویون؟..
# بله...

ویو ا/ت(ساعت ۱۵:۰۰ داخل کره)
بالاخره رسیدم کره....خیلی تغییر نکرده بود بنظرم مثلا هنوز مغازه های قدیمی بودن....رفتم ی تاکسی گرفتم که برم سمت خونه بعد از ۳۰ مین رسیدم و در زدم که با چشم های گریون مامانم مواجه شدم
علامت م.ا/ت
علامت ا/ت @
@مامان....خوبی؟
ا...ا/ت؟
@اره خودمم چرا گریه میکنی..
ا/ت(گریه)سویون..
@سویون چی؟..
غش می‌کنه)
@مامان...مامان...(می‌ره داخل و سعی میکنه مادرش رو ببره داخل)

ویو جیهوپ(ساعت ۹ صبح توی فرانسه)
وسایلم رو جمع کردم و رفتم فرودگاه....به ا/ت گفته بودم دیر تر از اون میام ولی باید خواهرم رو میدیدم...توی هواپیما آهنگی پخش شد که مامانم توی بچگی برام میخوند اون آهنگ آهنگه baby lovely بود....تمام زندگی قدیمی ک با مامانم داشتم یادم اومد...بغض بدی کردم....ی مرد چقدر میتونست عوضی باشه...
دیدگاه ها (۱)

اقا پیشیمون برگشتـ🐱مافیای سرد و خشن فیکامون برگشتهـ🌌مهم تر ا...

رمان:عشق🖤🩸پارت:۶ 🖤🩸ویو تهیونگوقتی سویون رو دیدم دنیا رو سرم ...

پارت ۷ویو اتاز هواپیما پیاده شدم رفتم به عمارتم با یجی استرا...

آپدیت ویورس یونگی🥹سلام به همگی، خوشحالم که می‌بینمتون من شوگ...

هرزه ی حکومتی پارت ۱ویو ا/ت با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم با...

مرگ بی پایان پارت ۳۱

3#پارتی#استری‌کیدز#سونگمینپارت:3موضوع:«وقتی حامله ایی(یک ماه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط