هوا آن سوی چشمانم بارانیست
هوا آن سوی ِ چشمانم بارانیست
سکوتم تحفه ی ِ رنجی پنهانی ست
به شمع آغشته میماند خورشیدم
فراز ِ تپه ای ماهی پیدا نیست
صدایی از درون با من می گوید
شروع ِ فصل ِ بیرحم ِ تنهایی ست
پر میزند بر بامم سیاه ِ کلاغ و شب
به ویرانه ها میماند خانه بی چراغ و تب
میسوزدم میکوبد به در دست ِ سرد ِ باد
جز رفتنت تصویری نمی آورم بیاد
سکوتم تحفه ی ِ رنجی پنهانی ست
به شمع آغشته میماند خورشیدم
فراز ِ تپه ای ماهی پیدا نیست
صدایی از درون با من می گوید
شروع ِ فصل ِ بیرحم ِ تنهایی ست
پر میزند بر بامم سیاه ِ کلاغ و شب
به ویرانه ها میماند خانه بی چراغ و تب
میسوزدم میکوبد به در دست ِ سرد ِ باد
جز رفتنت تصویری نمی آورم بیاد
- ۸۳۷
- ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط