و آخرین شمع

و آخرین شمع...👌❤🍀

🦋 🦋و آخرین شمع با قامتی شکس
پک عمیقی بر وجودش زد🦋 🦋
ریه هایش پر شد از آه🦋 🦋
دود دور سرش چرخید🦋 🦋
سوخت🦋 🦋
تمام شب را گریان،🦋 🦋
بیداری میکشید🦋 🦋
به تک تک چراغ های خاموش شهر🦋 🦋
قول فرداهایی روشن را میداد🦋 🦋
اما اشک هایش🦋 🦋
هیچ دامنی را خیس نمیکرد🦋 🦋
دیگر شانه ای برای عاشقانه های🦋 🦋
«پروانه اش»🦋
نداشت🦋 🦋
آب میشد🦋 🦋
«پروانه»🦋
تصدقش میرفت🦋 🦋
و بیشتر آب میشد🦋 🦋
به آخر رسیده بود🦋 🦋
و هیچ خبر نداشت🦋 🦋
این سوختن🦋 🦋
«پروانه ی»🦋
بی تاب را هم🦋 🦋
به آتش کشیده است...📷📸
#آرامکده
دیدگاه ها (۰)

خواب دیدم...👌❤🍀🦋🦋🦋 🦋خواب دیدم ما را بریدندو به کارخانه چوب ب...

قهوه ات را بنوش...👌❤🍀بی دغدغه ی فرداییکه آمدنش راهیچ تقویمی ...

میم مثِ مادر...👌❤🍀🦋🦋🦋 یک نفر هست که همیشه،🦋 هوای بی قراری ها...

لاتَکسر قلباً أتاکَ شَوقاً!...👌❤🍀دلی که با اشتیاق به سمتت آم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط