مانند شنیدن صدای نامنظم برخورد قطرات باران به پنجرهای که

مانند شنیدن صدای نامنظم برخورد قطرات باران به پنجره‌ای که کنارش مشغول خواندن کتاب هستی...
مثل بیدار شدن با صدای پرندگان در کلبه‌ای چوبی وسط جنگل، که پرتو خورشید از لابه‌لای برگ درختان چشمانت را نوازش میکند...
همچون فشردن دستت میان انگشتان سرشار از محبت یک نوزادِ چند روزه، که در خوابی عمیق لبخند میزند...
دلدادگی با دلت عجیب بر دلم می‌نشیند!
دیدگاه ها (۱)

چنان به دردِ تو پیچیده‌ام، که می‌دانماگر نَمیرم از آن؛ زنده ...

تُو بخندمن قول می دهم که تمامِ سوژه های عکاسی من،تو باشی!

اما اگر هیچ‌چیزنتواند ما را از مرگ برهاندلااقل عشقاز زندگی ن...

من...برای دیدنت...چشمانم را نذر کرده‌ام...

در دل کوهستان سربرآورده ابرهای همیشه‌ای، روستای کوچکی به نام...

"رقابت مرگبار در بهشت"هواسنگین بود،جنگل اسرارآمیز باهرقدم ما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط