که خانم هم به میا نگاه کرد و با خوشحال گفت بچه ها ...

که خانم هم به میا نگاه کرد و با خوشحال گفت: ( بچه ها خانم مادر میا بوده )
دخترم خودتی ؟

میا : خانم چی میگید اشتباه گرفتید من دخترتون نیستم

مادر میا با غمی که توی چشماش بود بهش نگاه کرد و با ناراحتی به میا گفت:
چی میگی تو دختر منی میا که چند سال پیش فرار کردی... میدونس چقدر دنبالت بودم ؟!

تا خواست بغلم کنه کنار زدمش نمیتونستم حتی بهش نگاه کنم سریع گفتم
: خانم لطفاً اذیت نکنید من دخترتون نیستم اصلا شمارو نمی‌شناسم

که یهو یه مرد مسن به اصطلاح پدرم با سوهان ( داداشش ) اومدن پیشمون و با دیدنم انگار خوشحال شدن ولی من حتی نمیتونم بفهمم اونا توی چهرشون چه حسی مخفی شده..

هر دو باهم بهم رو کردن وگفتند:
میا خودتی ؟

کلافه شده بودم اونهمه جمعیت داشتن بهمون نگاه میکردن باید یطوری جمعش میکردم نمی خواستم مردم بفهمن اونا خانوادمن

ات:بخشید خانواده محترم ولی من هیچ کدومتون رو نمی‌شناسم

سوهان:آجی چی میگی تو خواهر منی منم

ات:لطفاً منو خواهر صدا نزنی من که توضیح دادم.. گفتم اشتباه گرفتید

تا مادرم خواست حرف بزنه بهش اجازه ندادم و با استرسی که داشتم لب زدم:
ببخشید من یه کاری دارم باید سریع برم

نامجون : اشکال ندارد برو خداحافظ

از بقیه ی بچه ها هم خداحافظی کردم و سریع از اونجا رفتم..... باروم نمیشد بعد از ۵ سال دیدمشون ...همون خانواده...
.
.
.
اصلا حمایت نمی‌کنید من دویست و خورده ای فالوور دارم ولی پارت قبلی حتی ۱۰ تا لایک نخورده...من اگه اینطوری بشه شاید مجبور بشم که شرایط بذارم
دیدگاه ها (۴)

نه قهرمان پارت ۵..البته خانواده که نه با اون بلاهایی که سرم ...

نه قهرمان پارت ۶ میا : اونا بلاهایی سرم آورده بودند که حتی ب...

همه در حال غذا خوردن بودیم که یهو شوگا گفت: میخواهید بدونید ...

بچه ها یه خبر خوب احتمالا کم کم(نمیدونم شاید الان شاید فردا ...

#عشق_جنایت 🔪پارت47شوگا : wow چه خانم زیبایی( روبه میا) تهیون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط