شکر آن را که دگربار رسیدی به بهار

شکر آن را که دگربار رسیدی به بهار
بیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بجوی

روی جانان طلبی آینه را قابل ساز
ور نه هرگز گل و نسرین ندمد ز آهن و روی

گوش بگشای که بلبل به فغان می‌گوید
خواجه تقصیر مفرما گل توفیق ببوی

گفتی از حافظ ما بوی ریا می‌آید
آفرین بر نفست باد که خوش بردی بوی
دیدگاه ها (۷)

دلی سر بلند و سری سر به زیراز این دست عمری به سر برده‌ایمسرا...

گر درختی از خزان بی برگ شدیا کرخت از سورت سرمای سختهست امیدی...

روزهایِ آخر اسفند، حالِ عجیبی دارد‌.‌.. خیابان ها بویِ عی...

ندانستن عالی ست ! نپرسیدن هم عیب نیست. نفهمیدن فاجعه است ! ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط