پارت

#پارت247

روزبه روی کمر خوابیده بود.
دست هایش را زیر سرش گذاشت و به سقف خیره شد که آرنجش به سر مهری برخورد کرد و جیغش را در آورد.

_واااااایییی ، دستت که دست نیس !
هرکدوم سه متره ، سرم سوراخ شد ، خوبه گفتم میخوام بخوام خو یه دقه آروم بگیر.

روزبه سریع دستش را عقب کشید و به طرف مهری چرخید.

_ای وای ببخشید بخدا عمدی نبود.

و دستش را روی سر مهری گذاشت و سرش را ماساژ داد.

‌‌_خیلی درد گرفت؟

مهری که از نوازش کردن روزبه خوشش آمده بود و چشم هایش گرم شده بود آرام گفت :

_نه

همچنان درحال نوازش سرش بود .
چشم هایش را بست و تمام دودلیِ امروزش را که هر لحظه جلویش را برای گفتن حرف هایش میگرفت ، کنار گذاشت و ارام اسمش را صدا زد.

_مهرنوش؟

+هومم؟

دست از نوازش سرش برداشت.

_خوابیدی؟

+مگه تو میزاری؟

صدایش گیج و خوابالو بود !
دلش نمی آمد اذیتش کند ولی ممکن بود یک ساعت دیگر جسارت گفتنش را نداشته باشد.

دست روی شانه اش گذاشت.

_میشه روتو کنی اینور؟
کارت دارم...

+همیجوری بگو کی حال داره بچرخه؟

دستش را که روی شانه اش بود کشید و مهری را هم ب عقب کشید.

_بچرخ اینوری خو!!

....
دیدگاه ها (۱)

#پارت248کامل به سمت روزبه چرخید.با چشمانی بسته گفت :_بگو میش...

#پارت249نفسی از سر آسودگی کشید.بلاخره گفت و خودش را راحت کرد...

#پارت246_بیا یه کبوتر دارم آواز میخونه بت نشون بدم...در اتاق...

#پارت245فرشید ابروهایش را بالا انداخت و با حالت مسخره ای گفت...

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۵۵میون‌شی تقلا ای نکرد و آروم سرش ر...

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۰۶برخورد بدی در سرش گشت و بدون توجه...

شب دردناک 🥀🥀 فصل ۴ 🥀🥀 پارت ۹ 🥀حالا امدا پاهایش را سوست کرد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط