هت وارث
هـ؋ـت وارث🍷
Part10
جونگکوک:خانوم کوچولو خورشید طلوع کرد ..بسته .!!
به سمت برگشت و گفت:
ا/ت:خانوم کوچولو؟
گفتم:
جونگکوک:هوم .تا لقبی بهت ندادیم من خانوم کوچولو صدات میزنم .
یکی از ابرو هاش رو بالا داد و لب زد :
ا/ت:بهم لقب بدید ؟
هنوز با قوانین و اینجا آشنایی نداشت و بیشتر راجبمون نمی دونست .اون حتی من رو هم نمی شناخت چه برسه به اینکه بخواد بدونه چطوری قرارا باهامون زندگی کنه.برگشتم سمت پله ها هم زمان که ازپله ها پایین میرفتم قضیه رو بهش توضیح هم میدادم:
جونگکوک:تازه اومدی با ما و اینجا آشنایی نداری !
جونگکوک:هر کس که اینجاست یه لقبی داره .جز ما .توهم که دیگه عضوی از این خونواده شدی حتما یه لقبی میگیری .
"ویو ا/ت "
تمام حرف هایی که میزد خیلی لحن گرم و مهربونی داشت ...نمی دونم شاید اون تنها فردی بوده باشه که تو این خونواده قراره بهم اهمیت بده..
بعد اینکه حرفاش تموم شد به سمتم برگشت و بهم خیره شد. یه لبخندی زد و گفت :
جونگکوک:اسم جونگکوکه ...جئون جونگکوک..میتونی داداش کوک هم صدام کنی من انقدرام رو اسمم حساس نیستم ..باهام راحت باش !!!
برقی که تو چشماش بود واقعا زیبا بود ..حالت چشماش منو یاد بابلتی مینداخت ..چه زیبا¡
با لبخند بهش نگاه کردم و گفتم:
ا/ت:از آشناییت خوشبختم داداش کوک
لبخند زد ..چال روی لپش ،پیرسینگ روی لبش و لبخند خرگوشی ؛زیبایی ازش موج میزد .
سرش تو یخچال بود و دنبال یه چیزی میگشت .تا اومدم ازش سوال کنم خودش کلافه با صدای تقریبا بلند گفت:
جونگکوک:آجومااااااا؛این شیر موز من کجاستتتت؟هاااا؟
خنده ام گرفت ..یه مرد با این ابهت ،شیر موز ؟!
که نگاهش رو بهم دوخت .یه ابروش رو بالا داد و با یه لبخند کم رنگ گفت:
جونگکوک:چیه تاحالا یه مرد ندیدی که عاشق شیر موز باشه ؟
سرم رو به نشانه ی آره دوبار بالا و پایین کردم که باز گفت:
جونگکوک: از الان به بعد ببین !
که یه صدای از پشت سرم شنید...
ادامه دارد
Part10
جونگکوک:خانوم کوچولو خورشید طلوع کرد ..بسته .!!
به سمت برگشت و گفت:
ا/ت:خانوم کوچولو؟
گفتم:
جونگکوک:هوم .تا لقبی بهت ندادیم من خانوم کوچولو صدات میزنم .
یکی از ابرو هاش رو بالا داد و لب زد :
ا/ت:بهم لقب بدید ؟
هنوز با قوانین و اینجا آشنایی نداشت و بیشتر راجبمون نمی دونست .اون حتی من رو هم نمی شناخت چه برسه به اینکه بخواد بدونه چطوری قرارا باهامون زندگی کنه.برگشتم سمت پله ها هم زمان که ازپله ها پایین میرفتم قضیه رو بهش توضیح هم میدادم:
جونگکوک:تازه اومدی با ما و اینجا آشنایی نداری !
جونگکوک:هر کس که اینجاست یه لقبی داره .جز ما .توهم که دیگه عضوی از این خونواده شدی حتما یه لقبی میگیری .
"ویو ا/ت "
تمام حرف هایی که میزد خیلی لحن گرم و مهربونی داشت ...نمی دونم شاید اون تنها فردی بوده باشه که تو این خونواده قراره بهم اهمیت بده..
بعد اینکه حرفاش تموم شد به سمتم برگشت و بهم خیره شد. یه لبخندی زد و گفت :
جونگکوک:اسم جونگکوکه ...جئون جونگکوک..میتونی داداش کوک هم صدام کنی من انقدرام رو اسمم حساس نیستم ..باهام راحت باش !!!
برقی که تو چشماش بود واقعا زیبا بود ..حالت چشماش منو یاد بابلتی مینداخت ..چه زیبا¡
با لبخند بهش نگاه کردم و گفتم:
ا/ت:از آشناییت خوشبختم داداش کوک
لبخند زد ..چال روی لپش ،پیرسینگ روی لبش و لبخند خرگوشی ؛زیبایی ازش موج میزد .
سرش تو یخچال بود و دنبال یه چیزی میگشت .تا اومدم ازش سوال کنم خودش کلافه با صدای تقریبا بلند گفت:
جونگکوک:آجومااااااا؛این شیر موز من کجاستتتت؟هاااا؟
خنده ام گرفت ..یه مرد با این ابهت ،شیر موز ؟!
که نگاهش رو بهم دوخت .یه ابروش رو بالا داد و با یه لبخند کم رنگ گفت:
جونگکوک:چیه تاحالا یه مرد ندیدی که عاشق شیر موز باشه ؟
سرم رو به نشانه ی آره دوبار بالا و پایین کردم که باز گفت:
جونگکوک: از الان به بعد ببین !
که یه صدای از پشت سرم شنید...
ادامه دارد
- ۳.۳k
- ۱۱ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط