مستانه

مستانه...


من آن سکوتم که در جواب معمای نگاه سبز تو
عشق را...
نه!
شهوت را...
نه!
جذابیت را
حجا میکند
و تو
سبزینهء رنگین کمان را به من
معرفی میکنی
من چقدر بی رنگم
که هیچ را میبسوم، مستانه...
در آغوش نگاهی غریبانه
و تو...
و تو...
و تو
آن نا آشنای همه رنگی
که نمی شناسم!
همیشه غریبه بمان
تا در رویای کنجکاویم
مرا به سرزمین تسکین برسانی
چرا که آشنایان مرا زجر میدهند.
دیدگاه ها (۱)

اگه چشماتو باز میکردی میفهمیدی!من به هیچکس اهمیت نمیدادماما ...

ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺭﻓﺘﻪﺑﻪ ﭼﻮﺏ کبریتهای ﺳﻮﺧﺘﻪ می‌مانندﻫﺮﮐﺎﺭﯼ می خواهی ﺑﮑﻦ...

زود دیر...با تو چه زود دیر می شود.زمان بی زبان شب، کوتاه می ...

خودت رو لایق آرزوهات کن!توی این دنیا چیزی به نام قانون جذب و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط