گویند مردی دو دختر داشت

گویند ، مردی دو دختر داشت ؛
یکی را به یک کشاورز و دیگری را به یک کوزه گر شوهر داد...

چندی بعد همسرش به او گفت :
ای مرد سری به دخترانت بزن واحوال آنها را جویا شو !
مرد نیز اول به خانه کشاوز رفت وجویای احوال شد ؛ دخترک گفت که زمین را شخم کرده و بذر پاشیده ایم اگر باران ببارد خیلی خوبست اما اگر نبارد بدبختیم...

مرد به خانه کوزه گر رفت، دخترک گفت کوزها را ساخته ایم و در آفتاب چیده ایم اگر باران ببارد بدبختیم و اگر نبارد خوبست...

مرد به خانه خود برگشت همسرش از اوضاع پرسید مرد گفت:
چه باران بیاید وچه باران نیاید ما بدبختیم!!!

حکایت امروز ماست ؛ در هر صورت بدبختیم...
دیدگاه ها (۱)

إِیاک وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یجِدُ عَلَیک نَاصِراً إِلَّا اللَّه...

هرکی فهمید شام امشب چه غذاییه؟؟؟؟؟

خدا واستون بخواد

👌 👍

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط