مرا نمی توان شناخت

مرا نمی ‌توان شناخت
بهتر از آنکه تو شناخته‌ ای
چشمان تو
که ما هردو در آن به خواب فرو می رویم
به روشنایی های انسانی من
سرنوشتی زیباتر از شب های جهان می بخشند
چشمان تو
که در آن ها به سیر و سفر می پردازم
به جان جاده ها
احساسی بیگانه از زمین می بخشند
چشمانت
که تنهایی بی پایان ما را می نمایانند
آن نیستند که خود می پنداشتند
تو را نمی توان شناخت
بهتر از آنکه من شناخته ام
 
پابلو نرودا
دیدگاه ها (۱)

ﺩﻗﺖ ﮐﺮﺩﯾﺪ !!ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﯼ ﺻﺎﺩﻕ ﺑﻪ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﺣﺮﻑ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺷﮏ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪﻭ ﺣﺮﻑ...

گاهے وقت خداحافظے ازڪسے,خواستہ یاناخواستہ مے گوییم: "مواظب خ...

دوستت دارم تو را به عنوان چیزهای تاریکی که باید دوست داشت دو...

هرچه راباعشق پیدا میکنی گم میشود، دل بروی هرکسی وا میکنی گم ...

سرهنگ جوانمردی کیست؟ پلیس مظلومی که شجاعانه در برابر اغتشاش...

سرهنگ جوانمردی کیست؟ پلیس مظلومی که شجاعانه در برابر اغتشاش...

سرهنگ جوانمردی کیست؟ پلیس مظلومی که شجاعانه در برابر اغتشاش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط