Part

#Part243
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸

ماشین رو تو باغ پارک کردم و برگشتم سمت شیرین که دستاش روش بستنی چکه کرده بود
دستش رو گرفتم و دونا دونه انگشتاش رو تو دهنم کردم و براش تمیز کردم

با تعجب و چشمایی لرزون داشت نگام میکرد که یهو دیتش رو کشید از دست بیرون
نمیفهمیدمش اصلاً نمیفهمیدمش، چرا دوری میکرد؟ چرا نمیخواست ادامه بدم!؟

جای خود خوری مسقیم و رک ازش پرسیدم
_ شیرین چی شده عزیزم؟ نمیخوای؟

+ میشه بهم وقت بدی؟ میشه امشب رو خراب نکنی؟
_ چی شده شیرینترینم؟ به من نمیگی چی باعث دوربت میشه؟
سرش رو انداخت پایین
+ وقتی بهم تزیک میشی تا باهم باشیم یاد اون شب میوفتم سام، استرس کل تنم رو میگیره، به خدا راست میگم من...
دستم رو گذاشتم رو لبش
_ چرا قسم میخوری؟ مطمئن باش که باورت دارم، تا هروقت دلت بخواد من به هیچ وجه کاری نمیکنم اذیت بشی، فقط اگه بغیر از دوری کردن کار دیگه ای هم از دستم بر میاد بگو چون میخوام پیشت باشم و بتونم کاری انجام بدم چون این فقط مشکل تو نیست مشکل هر دوتامونه
چشماش نمیدونم چرا پر شد و خودش رو تو بغلم انداخت
_ سامی میدونی عاشقتم؟
شالش رو کنار زدم و عمیق موهاش رو بو کشیدم
+ من که بیشتر عاشقتم جوجوی چشم رنگی من، بریم بالا بخوابیم که مرد خونه فردا صبح زود باید بره سرکار
خنده ی ارومی کرد و اومد از بغلم بیاد بیرون که سریع کشیدمش و لبام رو نرم رو لباش گذاشتم
ولی این نرمش فقط برای لحظه ی اولش بود که بعد از چند دقیقه با نفس نفس از هم دور شدیم
_ اینم جایزه ی خوش گذرونی امشب
ریز خندید که بالاخره لثاز ماشین دل کندیم و رفتیم بالا
دیدگاه ها (۱)

#Part244#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 "شیرین"از خواب پری...

#Part245#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 انگشتام رو نرم و ا...

#Part242#آدمای_شرطی🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 نمیدونم شاید اگه خو...

#Part241#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 مدیون بچه ها بودم ...

ادامه پارت پنجسونیک: اوکی پس بیاد بریم... برگشتیم و از امی و...

My dearest enemy

#سناریو موضوع= وقتی نصفه شب میره پیششون بخوابی{برادر بزرگتر}...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط