هر چه کردم که رود خاطرت از یاد نشد

هر چه کردم که رَود خاطرت از یـــــاد نشد
روحتــــــــــ انـــــگار از این غمکـــــده آزاد نشد

اشک چون سیل ز سدِّ مژگان رد شد و رفتــــ
دردهایم ,همه جــــــــــاری شدو فریـــــاد نشـــــد

بعدها تــــــا که تـــــورا دیدم و مبهوتــــــــــ شدم
من سراپا همه شوق و تـــــو دلت شاد نشد

بعدِ تــــــــــو, با همـــــه بی حوصلگی جنگـیـــــدم
خـــــانهء دل که چو ویـــــرانه شـــــدآبـــــاد نشد
دیدگاه ها (۸)

آمدی با ساز دلم آهنگ زیبای عشق را نواختی و رفتی با رفتنت این...

غرق شدن... تاوان...ِ لحظه ای بود که... بی گدار ...به آب زد...

کاش لیلــی، خبر از درد دل مــجنون داشتشهر دلدادگی ای کاش، کم...

به هر راهی زدم بیراهه بود ؛هیچ راهی نبود...جز دروغ......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط