ادوارد میدونی آنا

ادوارد: میدونی آنا
آدم ها چندین دسته اَن
دسته ای که از تنهایی "فراری" اَن
و تصمیم میگیرن
که یکی رو دوست داشته باشن
دسته ی دوم نمی تونن از تنهایی فرار کنن
و از طرف یکی دوست داشته میشن
و دسته ی سوم ...
آنا(با لبخند) : و دسته ی سوم چی ...؟!
ادوارد : اونا تو هیچ دسته ای نیستن
میدونی آنا
اونا واقعا "تنها"ن

#حمید_جدیدی
#برشی_از_رمان_بلند_اسب_های_لنونگراف_شبیه_ما_نیستند
دیدگاه ها (۲)

هر لذتی که می‌پوشم!یا آستینش دراز استیا کوتاهیا گُشادبه قد م...

صبحِ روزِ از دست دادنم هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم دوام بیاورم، هیچ...

خانمها روز اخر اسفند (^O^)

چراغ های قرمزهر وقت سبز می شوندیک سری یادشان می رود راه بیفت...

پارت 1داستان

رمان mbti

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط