زمستان

زمستان
حتی می تواند نام یک شعر باشد
که سوت یخ زده ی واژه هایش را
در خیابانی بلند قدم بزنی
یا خیابانی بلند
که سیگارت چراغ های قرمزش را روشن کند
وقتی پیاده روهایش را
مردان دیگری به خانه برده اند
و دیگر مهم نیست
کسی که همیشه دلش می خواست
بیشتر از عرض یک خیابان با تو قدم بزند


گاهی اما زمستان
نام یک فصل می شود
از دندان های تو سوز برف می آید
و خنده هایت چقدر به فاجعه نزدیکند
تو می خندی من یخ می زنم
و دیگر سخت است بگویم چقدر دوستت دارم
و چقدر می ترسم از خیابان هایی
که به خانه ی تو می ریزند و
سقف اتاق من قندیل می بندد


من سردم است
و تمام رنگ های گرم دنیا را
زنان دیگری شال گردن بافته اند
من سردم است
و زمستان، تنها زنی عریان است
که هرشب هوس می‌کند
با فندک یک مرد بسوزد.
دیدگاه ها (۱۱)

تو ماهی و من ماهیِ این برکه ی کاشی.. اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی باتودنیام زیباست

خاک کفشت سرمه چشمانم

حس خوبیست...دوست داشتن کسی که صادقانهدر کنارت نفس میکشد...در...

من به تنگ آمده‌ام از همه چیز، بگذارید، هَواری بزنم...!😢 @he...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط