little demon تابعقوانینجمهوریاسلامیایرانوویسگون

little demon #تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی_ایران_و_ویسگون

☆My
ویو جونگ کوک


وایی خیلی خر ذوقم قراره با ا.ت و بقیه بریم پاریس مسابقه بدیم برنده شیم خوشبگذرونیم و ..... دیگه به ا.ت اعتراف میکنم چقدر باید صبر کنم وایی چقدر گرمه .......در باز شد
جنی : جونگ کوک ام حالت خوبه
×اره خوبم ..خوبم فقط اینجا یکم گرمه
جنی : باز تو استرس گرفتی ..
×جنی یک چیز بهت می گم اما به هیچ کس نمی گی باشه ... فقط جین و تهیونگ خبر دارن ... باشه (جدی گفتم و دستامو گذاشتم روی شونه هاش )
جنی : خوب چرا اینجوری می کنی بگو خب
×الان ۲ سال است که به ا.ت علاقه دارم

جنی واشت بال در می اورد اما نمی دونم از چیه این خوش حال شد

جنی : کوک بهت تبریک میگم تو هم به جمع مرغ ها اضافه شدی

×جنی میزنمتا برو بیرون وسابلم رو جمع کنم

جنی:باشه چقدر زود جوش میاری ^خنده و شیطون نگاه کردن ^

خدایا این جنی باید یک دست کتک بخوره تا ادم بشه . اما احساس می کنم بهش میگه اگه بگه ... چی میشه نه خودم بهش می گم بعد از مسابقه خیلی خوش حالم ....


ویوی داخل هواپیما هم چنان ویوی کوک

همه داشتن دنبال صندلی هاشون می گشتن اعضا بی تی اس کنار هم نشستن و جنی و ته هم پشت ا.ت و جلوی ا.ت فکر کنم جیسو رزی نشسته بودن می خواستم برم پیش ا.ت بشینم که لبسا نشست اوف رفتم پیش جیمین نشستم صندلی ما دقیقا تو ردیف ا.ت و لیسا بود جیمن کنار پنجره نشست و شروع کرد به اس ام اس بازی اخه به کی داره اس ام ا س میدی بالاش رو دیدم نوشته بود "R_THE MY LOVE 💓 "
دیونه این چه اسمی هست گه گذاشته یکم دور و بر رو نگاه کردم پسرا که از خنده جر رفته بودن شوگا که مثل همیشه خواب لیسا و جیسو هم داشتن به هم عکس نشون می دادن ا.ت وایی عشق من داشت اهنگ گوش می داد خدا یااا جنی که داشت منو زیر چشمی میپاییید تهیونگ هم لوسش می کرد اه چندشا یک نگاه به رزی کردم اروم لبخند میزد و به گوشی نگاه می کرد و جیمین هم همین کار رو می کرد نوشته هاشون و داشتم می دیدم اینا چندش تر بودن و یکم منحرف تر تا جنی و ته منم پلی لیستم رو روشن کردم و .....

ویوی ا.ت
......
دیدگاه ها (۱)

^My little demon ^☆شیطان کوچولوی من ☆پارت : ۳ویوی ا.ت ...امر...

^My little demon ^☆شیطان کوچولوی من ☆پارت :۴یک هو با تکون خو...

فیک

^فیک^my little demon^

پارت ۸۲ فیک ازدواج مافیایی

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

"سرنوشت "p,35..ساعت ۳ صبح .....با حس باد سردی چشمامو باز کرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط