ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
part_15
اما خوب چرا باید این کارو بونه باهات
ا.ت:ببین اون موقع مامان بابام نیاز به پول داشتن و با عموم معامله کردن و منو با اون دادن تا اینکه عموم دیگع بهشون پول نداد و مامان بابام منو گرفتن
جونکوک:مرتیکه ی حروم زاده یا آدرس خونمون میدی یاکه؟؟؟
ا.ت:یاچی؟؟؟ ها
جونکوک:ولش کن خودم پیدا میکنم
ا.ت:چجوری میخوای پیدا کنی اصلا باهاش چیکار کنی تو هر کاری بکنی چیزی درست نمیشه
جونکوک:خیلی خوب دیگع بسه برو بخواب
رفتم سمت اتاقم سرمو بردم زیر پتو بعد یک ساعت
گربه کردن از زیر پتو یه گرمای خاصی احساس کردم سرمو بیرن دادم دیدم جونکوک روی منه و بقلم کرده یک میای متر فاصلهی لبامو بود سریع از جام پاشدم و گریه هامو پاک کردم
جونکوک:من ببخش یک لحضه قاطی کردم آخه چرا باید یه آدم آنقدر کثافت باشه.
ا.ت:نه بابا ولش تغییر تو نیست
جونکوک:فقط فردا باهام میای؟؟
ا.ت:عهم میام فقط قول بده زیاد خودتو توی خطر نندازی
جونکوک:من هر کاری لازم باشه برای تو میکنم
دستمو جلو بردم و گفتم:ا.ت:قول میدی؟؟
جونکوک دستمو گرفت و گفت:قول میدم
بعدش دستشو گرفت پشت کمرم و بلندم کرد باهم رفتیم توی سالن خونه و آهنگ گذاشت دستشو گذاشت رود کمرم و اون یکی دستم رو گرفت و باهم تانگو رقصیدیم
جونکوک:فردا قراره بریم یه جای خیلی خوب
ا.ت: واقعااا کجااا!!!
جونکوک:پاساژ
ا.ت:ولی منکه چیزی نیاز ندارم
جونکوک:چرا خیلی هم نیازث۰
ا.ت:واقعا مرسی جونکوک نمیدونم چجوری ازت تشکر کنم
جونکوک:خیلی راحته که
ا.ت:راحت منظورت چیه
منو بقل کرد و بدو بدو برد سمت اتاقش و درو پشت سرمون در رو قفل کرد منو پرت کرد روی تختش و .......
ادامه دارد.....
part_15
اما خوب چرا باید این کارو بونه باهات
ا.ت:ببین اون موقع مامان بابام نیاز به پول داشتن و با عموم معامله کردن و منو با اون دادن تا اینکه عموم دیگع بهشون پول نداد و مامان بابام منو گرفتن
جونکوک:مرتیکه ی حروم زاده یا آدرس خونمون میدی یاکه؟؟؟
ا.ت:یاچی؟؟؟ ها
جونکوک:ولش کن خودم پیدا میکنم
ا.ت:چجوری میخوای پیدا کنی اصلا باهاش چیکار کنی تو هر کاری بکنی چیزی درست نمیشه
جونکوک:خیلی خوب دیگع بسه برو بخواب
رفتم سمت اتاقم سرمو بردم زیر پتو بعد یک ساعت
گربه کردن از زیر پتو یه گرمای خاصی احساس کردم سرمو بیرن دادم دیدم جونکوک روی منه و بقلم کرده یک میای متر فاصلهی لبامو بود سریع از جام پاشدم و گریه هامو پاک کردم
جونکوک:من ببخش یک لحضه قاطی کردم آخه چرا باید یه آدم آنقدر کثافت باشه.
ا.ت:نه بابا ولش تغییر تو نیست
جونکوک:فقط فردا باهام میای؟؟
ا.ت:عهم میام فقط قول بده زیاد خودتو توی خطر نندازی
جونکوک:من هر کاری لازم باشه برای تو میکنم
دستمو جلو بردم و گفتم:ا.ت:قول میدی؟؟
جونکوک دستمو گرفت و گفت:قول میدم
بعدش دستشو گرفت پشت کمرم و بلندم کرد باهم رفتیم توی سالن خونه و آهنگ گذاشت دستشو گذاشت رود کمرم و اون یکی دستم رو گرفت و باهم تانگو رقصیدیم
جونکوک:فردا قراره بریم یه جای خیلی خوب
ا.ت: واقعااا کجااا!!!
جونکوک:پاساژ
ا.ت:ولی منکه چیزی نیاز ندارم
جونکوک:چرا خیلی هم نیازث۰
ا.ت:واقعا مرسی جونکوک نمیدونم چجوری ازت تشکر کنم
جونکوک:خیلی راحته که
ا.ت:راحت منظورت چیه
منو بقل کرد و بدو بدو برد سمت اتاقش و درو پشت سرمون در رو قفل کرد منو پرت کرد روی تختش و .......
ادامه دارد.....
- ۲.۷k
- ۲۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط