وقتی بزور با هم ازدواج کردین ولی تو دوسستش داری

وقتی بزور با هم ازدواج کردین ولی تو دوسستش داری.....

فرادی شب عروسی‌تون، لینو حد حدود ها رو برات مشخص کرده بود، گفته بود کاری به رفتن و اومدن، مش*روب خوردن، بار رفتن، دوستاش و عملا به {خودش} کاری نداشته باشی.
برادرت هوانگ هیونجین یکی از همون دوستایی بود که نباید بهشون کار داشته باشی.
با اینکه برادرت بود ولی حتی اجازه نزدیک شدن بهش رو هم نداشتی، ولی هیون همیشه بعد از دورهمی های لینو میومد توی مثلا"اتاق مشترک" تو و لینو و باهات حرف میزد و بهت روحیه میداد، تقریبا سه ماه از عروسی‌تون گذشته بود و هر روزش به همین منوال میگذشت. از کارهاش خسته شده بودی ولی در عین حال عاشقش بودی میدونستی اون بهت حسی نداره پس سعی خودتو کردی که راضی بشی تا ازش دست بکشی ولی نمیتونستی. درسته عاشقش بودی اما ازاینکه دوستت نداره هم مطمئن بودی.
-ا.ت؟
+(خواب)
-ا.ت خوابی؟
+بله؟ لینو چیشده؟
-میخواستم بگم هیون و جونگین و کریس(بنگچان) دارن میرسن از اتاقت بیرون نیا تا برادرت نیومده پیشت
+اگه بیدارم نمیکردی نمیومدم پایین
-گفتم اطلاع بدم
+خیلی ممنون(حرصی)
-خواهش میکنم
نمیتونستی رفتارش رو تحمل کنی ولی از طرفی به دل نمیگرفتی چون دوستش داشتی.
"۴ ساعت بعد"
&ا.ت بیداری؟
+آره بیا
&خواهرم خوشگلم چطوری؟
+مثل همیشه توچی
&منم خوبم، لینو اذییتت که نمیکنه؟
+بجز رفیقاش، مش*روب، بار و سرکار رفتنش کار دیگه ای نمیکنه
&خب بازم جای شکرش باقیه
دیدگاه ها (۹)

وقتی به زور ازدواج میکنین ولی تو دوستش داری.....P²&خب بازم ج...

وقتی به زور ازدواج میکنین ولی تو دوستش داری.....P³لینو واقعا...

تولدت مبارک پسر جذابچه جالب تولدش افتاده تو عید نو روز ما😁

سلامممم

یعنی یک سال غم و ناراحتیت رو پشت اون چهره شاد و خوشحالت پنها...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط