عشق حاضر جواب منp73

نشستیم تو ماشین که دوباره ادامه دادم!‬
‫- پس تو دانشگاه نرفتی؟‬
‫خندید و گفت:‬
‫- کی گفته؟‬
‫- خب وقتی نمایشگاه داری نشون میده که اهل درس نبودی!‬
‫- یعنی هر کس نمایشگاه داره دانشگاه نرفته؟‬
‫- به نظر من که اینجوریه!‬
‫ماشینو روشن کردو یه سی دی داخل دستگاه گذاشت و گفت:‬
‫- پس باید بگم سخت در اشتباهی این بی اف شما مدرک داره اونم چه مدرکی
نگاهی بهم انداخت و‌ادامه داد مهندسی😎
حالا کجا میخوای بری؟‬
‫- نمیدونم ... برو یه پارکی جایی!‬
‫سرشو تکون دادو ضبطو زیاد کرد ... (
‫تو کل راه حرفی بینمون رد و بدل نشد ... فقط صدای موزیک همین! ( اینم گفتم نگید یه سریع‬ ‫مسائلو سانسور کرد! من با شما صافه صافم باور کنین!)‬
‫- پیاده شو!‬
به اطرافم نگریستم به به! پارک میگا(فکر کنید یه پارک معروفه) یه چند سالی میشد اینجا نیومده بودم! پیاده شدم و کنار‬ ‫جیمین با هم قدم زدیم! هوا عالی بود ابری ، خوشگل ... وای من عاشقه این هوا تو این‬
‫منظرم! داشتیم همینجوری قدم میزدیم که یه دفعه یه دختر و پسر جوون دیدم که دارن با هم‬ ‫دعوا میکنن!‬
‫همیشه از دعوا میترسیدم خیلی بی اختیار بازوی جیمینو گرفتم! روی یه نیمکت نشیستیم که جیمین ‫گفت:‬
‫- بستی میخوری برم بگیرم!‬
‫- اره بدمم نمیاد!‬
بلند شدو گفت:‬
‫- همینجا بشین الآن میام!‬
‫با رفتن جیمین دوباره به اون دختر و پسره نگاه کردم ... دختره فقط گریه میکرد مثل یه موش تنها‬ ‫ولی پسره مثل یه دیو ظالم بود
‫پسره گوریل انگوری - تو غلط کردی که اومدی منو تقیب میکنی! من ازت بدم میاد میفهمی ازت‬ ‫بدم میاد!‬
‫من میخوام با کسی که دوستش دارم ازدواج کنم! برو گمشو!‬
دیدگاه ها (۰)

عشق حاضر جواب منp74

عشق حاضر جواب من p75

عشق حاضر جواب منp72

عشق حاضر جواب منp71

زندگی باجونگکوک چجوری میگذره

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط