پارت

#پارت۱۲۰


با بدنی که لرز داشت سرمو برگردوندم عقب.
کیان بود که با ترس و اخمی وحشتناک نگاهم میکرد. از کجا پیدام کرده بود.
_چیکار میکنی دیوونه؟بیا عقب.
صدای توی سرم ساکت نمیشد و پشت سرهم داد میزد.
``نگاش کن.تو…این مردو کشتی.ببینش``
_آیدا…بیا عقب.بیا عقب بت میگم.
به پایین نگاه کردم. فاصله خیلی بود.خیلی زیاد.
_ببین منو.آیدا با تو ام.
سرمو برگردوندم عقب درحالی که لبه ی پرتگاه ایستاده بودم.با کلافگی نفس کشید و گفت:
_تقصیر تو نبود. هر اتفاقی که افتاد تقصیر تو نبود.
جنون گرفته بودم. آره...دیوونه شده بودم. صورتم خیس خیس بود. با صدای اروم و خش دارم گفتم:
_من کشتمت کیان.
نمیدونستم دارم چی میگم. فقط دلم یه چیز میخواست. اینکه این مردی که روبروی منه …کیان باشه.
_آره آره.تقصیر تو نبود. بیا عقب حرف میزنیم.
_من کشتمت.داشتی دوباره دایی میشدی.من...کشتمت.
عین دیوونه ها زیر لب تکرار میکردم.
_کشتمت.
یه قدم اومد جلو.
_نه اینطور نیست.اون...
نفسشو صدادار بیرون فرستاد و گفت.
_من خوبم.نگام کن.هیچیم نیست.
مغزم میخواست باور کنه که اون کیانه.دست خودم نبود. میون هق هقم گفتم:
_تو مُردی.
یه قدم دیگه اومد جلو
_نه من خوبم.من اینجام.نگام کن.من اینجا واستادم.
سرمو برگردوندم سمتش و آروم گفتم
_خوبی؟
سرشو تند تند تکون داد
_آره من خوبم.من ازت ناراحت نیستم. فقط تو بیا عقب.
دوقدم دیگه اومد جلو. با احتیاط قدم بر میداشت.
``میخوای باور کنی اون زندس؟احمق اون مرده. تو کشتیش``
_من کشتمش.
یکم دیگه رفتم جلو. تقریبا نصف کفشم رو هوا بود.
کیان داد میزد
_بیا عقب بت میگم.آیدا.
انگار گوشام نمیشنیدن.هیچی نمیشنیدن جز اون صدای دردناک حقیقت...
نفس عمیقی کشیدم. چشمامو بستم.پای راستمو جلو بردم که خودمو دست مرگ بسپرم که...
دیدگاه ها (۵)

#پارت۱۲۱کسی از پشت دستمو کشید و تقریبا پرت شدم رو خاکا.داشتم...

پارت بعدی ساعت ۱۱

#پارت۱۱۹ناباور نگام کرد.بعد پقی زد زیر خنده._شوخی میکنی.وقتی...

رمان شباهت بی تکرار

چندپارتی☆p.1_بس کن دیگه صدات بالا رفته بود و دستات میلرزید _...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۶بادیگارده رفت در زد وبادیگارد : قر...

آن سوی آینه P 34به زنجیر ها نگاه کردم پاره شده بودن( ویو ا.ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط