ویو کلارا

ویو کلارا
گشتم دنبال تفنگم که بالاخره پیداش کردم هینی کشیدم و ماشه رو کشیدم و کنار قلبم گذاشتم اول یه تیر هوایی زدم و بعد به کنار قلبم شلیک کردم آخرین چیزی که دیدم تهیونگ بود که اسمم و صدا میزد
ویو تهیونگ
داشتم میرفتم که کلارا دنبالم اومد ولی زنجیر ها نزاشتن که یهو صدای شلیک هوایی و بعد شلیک از اتاق کلارا اومد رفتم تو اتاقش که دیدم دقیقا کنار قلبش شلیک کرده از ترس داشتم میمردم که جینا اومد
£داداشی بزار آمبولانس خبر کنم
+فقط زود باش( گریه و داد)
جینا آمبولانس خبر کرد و دو دقیقه بعد اومد دم در سریع کلارا رو بردم داخل
ویو آت
تو اتاق کوفتی داشتم قدم میزدم که صدای آمبولانس شنیدم از پنجره نگاه کردم دیدم...کلارای منو داشتن می‌بردن به پایین نگاه کردم ارتفاعش کم بود پریدم پایین و بدو بدو رفتم سمت آمبولانس
-کلارا کلارااا
تهیونگ داد زد
+گمشو تو عمارت اتتت
-چیکارش کردی روانییی
+ببین میای عین بچه آدم می‌شینی تو بیمارستان
-باشه
سوار ماشین شدم
ویو جونگکوک
دوباره از گلوی جونگین خون اومد بردمش بیمارستان
دیدگاه ها (۵)

ویو جونگکوک با جونگین نشسته بودیم تو بیمارستان تا نوبتمون بش...

تهیونگ که انگار نوازش شده بود خندید تفنگش و در آورد و سمت جو...

مکالمه اعضای فیک با ادمینتهیونگ: تو ارمی؟-اره...تهیونگ فعععع...

تولدت مبارک لیدر بنگتن گوگولیییی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط