وقتیپسرخالتهوتنهاتویخونهمیمونید

#وقتی_پسرخالته_و_تنهاتوی_خونه_میمونید
· · ───────────── · ·

اهنگ برای رقص پخش شد

همه میرفتن ک برقصن ..
دیدم ک کوک و اون خانمه هم رفتن
دوست نداشتم ببینمشون ..
این حسو دوست نداشنم ..
چرا دارم اتیش میگیرم..
مگه من دوسش دارم .. اخه عاشق چیه این پسره ی گاو شدم

گارسون رو دیدم

ا.ت: ببخشید .. ی نوشیدنی دیگه بهم میدید

چشمی گف ک اومد ی نوشیدنی بهم داد
گرفتم و همون لحضه ی همشو سرکشیدم و گذاشتم تو سینی گارسون
داشتم ی لیوان دیگه بر میداشتم ک
رئیس دستمو گرفت

رئیس: کافیه .. زیاده روی داری میکنی

با چشای پر شده گفتم

ا.ت: حالم بده ( با بغض )

دستمو گذاشتم رو قلبم ..

ا.ت: چرا اینجا درد میکنه

رئیس: بیاا بریم ..

دستمو گرفت .. گوشه ی چشممو سریع پاک کردم و کیفمو دستم گرفت
و پشتش راه رفتم
اون دستمو گرفته بودو با خودش میبرد .. حتی نمیدونستم کجاا میبرتمم .. ولی نمیتونستم حتی یلحضه هم اونجا بمونم

همین ک رسیدیم جلوی در ماشین رئیسو سریع اوردن

رئیس : بشین

اون لحضه به چیزی نمیخواستم فکر کنم .. فقط میخواستم از این مهمونی دور بشم ..


رئیس خودش هم رفت سوار شد

حرفشو گوش کردم .. دری ک برام بازش کرده بودن رو گرفتم میخواستم بشینم ک صدای ینفرو شنیدم ک صدام میکنه

برگشتم سمت صدا
کوک بود از فاصله ی دور داشت صدام میزدو میدوئید سمتم

هه .. لابد میخواد بگه نرم ..بمونم با اون برم .. بمونم ک لاس زدنش رو ببینم

بی اهمیت سریع سوار شدم

همین ک کوک نزدیک ماشین شد .. رئیس حرکت کرد ...

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌· · ───────────── · ·
دیدگاه ها (۴)

#وقتی_پسرخالته_و_تنهاتوی_خونه_میمونید· · ───────────── · ·رئ...

#عکاس_عشق#پارت21ازش خدافظی کردمو رفتم بالا. دلم بحال خودمو خ...

#وقتی_پسرخالته_و_تنهاتوی_خونه_میمونید· · ───────────── · ·نم...

#وقتی_پسرخالته_و_تنهاتوی_خونه_میمونید· · ───────────── · ·چق...

پارت ۷۷ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۷۹ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط