من قوی تر از آنی به نظر می رسیدم که نگرانم شوند

من قوی تر از آنی به نظر می رسیدم که نگرانم شوند ،
و مغرور تر از آنی که مراقبم باشند ...
و هیچکس نفهمید که چقدر دلم میخواست گاهی خودم را پشتِ اقتدار کسی پنهان کنم و ضعیف ترینِ کسی باشم و پناهنده ی ناگزیرِ آغوشی ...
که کسی نگرانم باشد و دلی برای بیقراری ام ، بلرزد .
آدمی گاهی چه محتاج می شود به واژه ای ، حرفی ، نگاهی ...
به صدای لرزانی که از انحنای حنجره و از هیاهوی قلب عاشقی ، با اضطراب ، بیرون بریزد و بگوید ؛ نگرانت بودم جانِ دلم ، خوبی ؟!
آدمی چه بی اندازه محتاج می شود گاهی ...
دیدگاه ها (۷)

هستی اما کم رنگ ؛ حرف میزنی اما تلخمحبت میکنی اما سرد؛چه اجب...

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم!باید اول به تو گفتن که...

خوانده ام از چشم هایش دوستم دارد ولی از دلش تا می رسد بر لب ...

چرا هر کس که یک آغوشِ پُر احساس می‌خواهد/  همیشه دستِ گرمش ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط