عشق (پارت ۷۷)
// ویو یونا //
بعد از مصاحبه و قربون صدقه رفتن براش، چشام گرم شد با همون دلدرد خوابیدم
// ویو مینجی //
مینجی: لایلاااااا(خدمتکار)
لایلا: بله خانوم؟ *ترس *
مینجی: زود برو وسایل منو از اتاقمون ببر به اتاق ته راهرو چند نفرم با خودت ببر کمکت کنن
لایلا: چ....چشم
بعد از نیم ساعت میرم تو اتاقم و لباسامو میچینم، میفهمم که اومده
جیمین: عشقم؟ کجایی؟
جیمین: زندگیم؟
جیمین: بیب*نگران*
لایلا: خانم تو اتاقشونن به من گفت وسایلشون رو ببرم به اتاق ته راهرو
جیمین: چرا؟ *تعجب*
لایلا: نمیدونم فقط خیلی عصبی بودن
جیمین: مرسی
میاد اتاق، در میزنه
جیمین: عشقم؟
جواب نمیدم که درو باز میکنه
جیمین: جیگرم؟ چرا جواب نمیدی؟
دارم لباسامو تو کمد میچینم و جوابشو نمیدم
از پشت بغلم میکنه گردنمو میبوسه که هلش میدم
مینجی: دست کثیفتو به من نزن
جیمین: *قلبش میشکنه* چیشده بیب؟
( دلت میاد قلب بچمو بشکونییییی؟🔪😑)
مینجی: این لقب من نیست لقب عشقته
جیمین: خب من غیر تو که عشقی ندارم
مینجی: چرا هالزی جونت
جیمین: مینجییییییییی اون فقط دوستمه همین
دستمو میندازم دور گردن جیمین و حرکاتی که تو مصاحبه انجام داد رو تکرار میکنم
مینجی: هنوزم صمیمی ایم، خیلی دوسش دارم، خیلی پایس
محکم بقلم میکنه
جیمین: بیبی حسودم
لپمو میبوسه
مینجی: ولم کن، من حسود نیستم
جیمین: باشه باشه، اعتراف میکنم تو با یه پسر این کارارو کنی منم حسودیم میشه
مینجی: پس بخاطر همین خودت انجام دادی
جیمین: قسم میخورم نعععععع
مینجی: جای وسایل هالزی رو خالی کردم تو اتاقت بگو وسایلشو بیاره بزاره اونجا
جلوی بغضمو میگیرم
جیمین: عشقمممممم من که کاری نکردمممم ، طاقت قهرتو ندارم، لطفااااااا *ناراحت*
مینجی: خودم دیدم کاری نکردی
جیمین: چیکار کردم مگههههه؟
~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#وی
#جیمین
#ویمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_جیمین
#فیک_ویمین
#bts
#BTS
#Teahyung
#teahyung
#Jimin
#jimin
#vmin
بعد از مصاحبه و قربون صدقه رفتن براش، چشام گرم شد با همون دلدرد خوابیدم
// ویو مینجی //
مینجی: لایلاااااا(خدمتکار)
لایلا: بله خانوم؟ *ترس *
مینجی: زود برو وسایل منو از اتاقمون ببر به اتاق ته راهرو چند نفرم با خودت ببر کمکت کنن
لایلا: چ....چشم
بعد از نیم ساعت میرم تو اتاقم و لباسامو میچینم، میفهمم که اومده
جیمین: عشقم؟ کجایی؟
جیمین: زندگیم؟
جیمین: بیب*نگران*
لایلا: خانم تو اتاقشونن به من گفت وسایلشون رو ببرم به اتاق ته راهرو
جیمین: چرا؟ *تعجب*
لایلا: نمیدونم فقط خیلی عصبی بودن
جیمین: مرسی
میاد اتاق، در میزنه
جیمین: عشقم؟
جواب نمیدم که درو باز میکنه
جیمین: جیگرم؟ چرا جواب نمیدی؟
دارم لباسامو تو کمد میچینم و جوابشو نمیدم
از پشت بغلم میکنه گردنمو میبوسه که هلش میدم
مینجی: دست کثیفتو به من نزن
جیمین: *قلبش میشکنه* چیشده بیب؟
( دلت میاد قلب بچمو بشکونییییی؟🔪😑)
مینجی: این لقب من نیست لقب عشقته
جیمین: خب من غیر تو که عشقی ندارم
مینجی: چرا هالزی جونت
جیمین: مینجییییییییی اون فقط دوستمه همین
دستمو میندازم دور گردن جیمین و حرکاتی که تو مصاحبه انجام داد رو تکرار میکنم
مینجی: هنوزم صمیمی ایم، خیلی دوسش دارم، خیلی پایس
محکم بقلم میکنه
جیمین: بیبی حسودم
لپمو میبوسه
مینجی: ولم کن، من حسود نیستم
جیمین: باشه باشه، اعتراف میکنم تو با یه پسر این کارارو کنی منم حسودیم میشه
مینجی: پس بخاطر همین خودت انجام دادی
جیمین: قسم میخورم نعععععع
مینجی: جای وسایل هالزی رو خالی کردم تو اتاقت بگو وسایلشو بیاره بزاره اونجا
جلوی بغضمو میگیرم
جیمین: عشقمممممم من که کاری نکردمممم ، طاقت قهرتو ندارم، لطفااااااا *ناراحت*
مینجی: خودم دیدم کاری نکردی
جیمین: چیکار کردم مگههههه؟
~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#وی
#جیمین
#ویمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_جیمین
#فیک_ویمین
#bts
#BTS
#Teahyung
#teahyung
#Jimin
#jimin
#vmin
- ۵.۹k
- ۲۶ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط