مروارید آبی
مروارید آبی
Part ⁵⁷
ویو لانا بعد از اینکه از مادر کوک خدافظی کردم به سمت ماشینم رفتم و روشنش کردم از عمارت رفتم بیرون و که یه ماشین تمام مشکی با سرعت پیچید جلوم خیلی ترسیدم گفتم که الان باهاش تصادف میکنم از طرفی خیلی اعصبانی بودم سریع از ماشین پیاده شدم که اونم پیاده شد با چیزی که دیدم....
ویو کوک
بلخره باهاش چشم تو چشم شدم...
بلخره بعد از کلی نگاه کردن از دور از نزدیک دیدمش...
_سلام
نمیگی میزدم بهت چی میشد؟
_ هیچی خسارت نمیدادی؟
ویو لانا
دیگم نتونستم تحمل کنم سریع تو یه چشم به هم زدن رفتم و بغلش کردم اولش شوکه بود و نمیدونست چیکار کنه بعد چند دقیقه به خودش اومد و اونم بغلم کرد بعد از پنج مین از هم جدا شدیم
_لانا میخوام باهات حرف بزنم (چشمش برق میزد)
باشهه
_ سوئیچ ماشین و بده تا جیمین ببره عمارت من
+ (اخم) نمیخواد یا ماشین تو بزار اینجا و با ماشین من بریم یا لوکیشن و بده تا...
#لاناا
+ باز که تویی (عصبی شاکی)
_ لانا لطفا اینجوری باهاش حرف نزن اول به حرفای من گوش بده
هوففف ( کلافه)
_سوئیچت رو ماشینه؟
هوم پس لطفا بهش بگو ببره عمارت بابام
_باشه
روبه جیمین*
#خیله خب من میرم
خدافظ
_خدافظ
لانا سوار شو تا باهات حرف بزنم
فلش بک تو کافه*
خب میخواستی حرف بزنیم
_اره
تمام ماجرا رو برای لانا تعریف میکنه...
_ دیشبم قبل اینکه زنگ بزنی جیمین خبر مرگ می گه رو داد و میخواستم امروز بهت همه چیز و بگم
خب.. نمیدونم چی بگم
_لانا جیمین هیچ تقصیری نداشت تازه مخالفم بود
کوک اون داشت من و خفه میکرد
_ لانا من بهش گفتم (دروغ گفت اینجاشو)
خب تو... هوفف پس الان تقصیر کار تویی تا جیمین اره؟
_ نه تقصیر منم نیست.. لانا من و بچه ها فقط بخاطر محافظت ازت گفتیم که از عمارت بری عمارت پدرت تا در امنیت باشی!
...
_ لانا ازت میخوام گذشته رو فراموش کنی باشه؟
کجاشو دقیقا؟ خاطره هام؟ یا تجربه ها؟
کوک تو قلبی که دوستت داشت و نابود کردی
_ یه فرصت ازت خواهش میکنم لانا یه فرصت... فقط یه فرصت دیگه بهم بده
کوک من دوستت دارم...درسته چند سال ازت دور بودم ولی سیزده سال ارامشم تو بودی کوک...
_ لانا.. من.. دوستت دارم..(تردید)
شوخیه اصلا خوبی نبود!
_ جدی گفتم لانا من واقعا دوستت دارم
_ میشه تا اخر عمرم خانم عمارت و صاحب قلبم تو باشی؟
من...
_ خواهش میکنم فقط یه فرصت
باشه کوک من قلبم و برای بار سوم میدم بهت ولی بدون بار چهارم دیگه منی وجود نداره...
_بار چهارمی وجود نداره لانا... (ههههه بلخره 🌚😂)
اسلاید دوم ماشین کوک
ایندفعه پارت زیاد گذاشتم پس شرط و میبرم بالا
36 تا لایک
30 کامنت
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
Part ⁵⁷
ویو لانا بعد از اینکه از مادر کوک خدافظی کردم به سمت ماشینم رفتم و روشنش کردم از عمارت رفتم بیرون و که یه ماشین تمام مشکی با سرعت پیچید جلوم خیلی ترسیدم گفتم که الان باهاش تصادف میکنم از طرفی خیلی اعصبانی بودم سریع از ماشین پیاده شدم که اونم پیاده شد با چیزی که دیدم....
ویو کوک
بلخره باهاش چشم تو چشم شدم...
بلخره بعد از کلی نگاه کردن از دور از نزدیک دیدمش...
_سلام
نمیگی میزدم بهت چی میشد؟
_ هیچی خسارت نمیدادی؟
ویو لانا
دیگم نتونستم تحمل کنم سریع تو یه چشم به هم زدن رفتم و بغلش کردم اولش شوکه بود و نمیدونست چیکار کنه بعد چند دقیقه به خودش اومد و اونم بغلم کرد بعد از پنج مین از هم جدا شدیم
_لانا میخوام باهات حرف بزنم (چشمش برق میزد)
باشهه
_ سوئیچ ماشین و بده تا جیمین ببره عمارت من
+ (اخم) نمیخواد یا ماشین تو بزار اینجا و با ماشین من بریم یا لوکیشن و بده تا...
#لاناا
+ باز که تویی (عصبی شاکی)
_ لانا لطفا اینجوری باهاش حرف نزن اول به حرفای من گوش بده
هوففف ( کلافه)
_سوئیچت رو ماشینه؟
هوم پس لطفا بهش بگو ببره عمارت بابام
_باشه
روبه جیمین*
#خیله خب من میرم
خدافظ
_خدافظ
لانا سوار شو تا باهات حرف بزنم
فلش بک تو کافه*
خب میخواستی حرف بزنیم
_اره
تمام ماجرا رو برای لانا تعریف میکنه...
_ دیشبم قبل اینکه زنگ بزنی جیمین خبر مرگ می گه رو داد و میخواستم امروز بهت همه چیز و بگم
خب.. نمیدونم چی بگم
_لانا جیمین هیچ تقصیری نداشت تازه مخالفم بود
کوک اون داشت من و خفه میکرد
_ لانا من بهش گفتم (دروغ گفت اینجاشو)
خب تو... هوفف پس الان تقصیر کار تویی تا جیمین اره؟
_ نه تقصیر منم نیست.. لانا من و بچه ها فقط بخاطر محافظت ازت گفتیم که از عمارت بری عمارت پدرت تا در امنیت باشی!
...
_ لانا ازت میخوام گذشته رو فراموش کنی باشه؟
کجاشو دقیقا؟ خاطره هام؟ یا تجربه ها؟
کوک تو قلبی که دوستت داشت و نابود کردی
_ یه فرصت ازت خواهش میکنم لانا یه فرصت... فقط یه فرصت دیگه بهم بده
کوک من دوستت دارم...درسته چند سال ازت دور بودم ولی سیزده سال ارامشم تو بودی کوک...
_ لانا.. من.. دوستت دارم..(تردید)
شوخیه اصلا خوبی نبود!
_ جدی گفتم لانا من واقعا دوستت دارم
_ میشه تا اخر عمرم خانم عمارت و صاحب قلبم تو باشی؟
من...
_ خواهش میکنم فقط یه فرصت
باشه کوک من قلبم و برای بار سوم میدم بهت ولی بدون بار چهارم دیگه منی وجود نداره...
_بار چهارمی وجود نداره لانا... (ههههه بلخره 🌚😂)
اسلاید دوم ماشین کوک
ایندفعه پارت زیاد گذاشتم پس شرط و میبرم بالا
36 تا لایک
30 کامنت
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
- ۱۱.۳k
- ۲۱ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط