یادمه تو روز دیدار تو زمستون همون سال


یادمه تو روز دیدار تو زمستون همون سال
آسمون بارید و بارید باروون اومد به قد یکسال
یادمه نیومدی تو به امیدی که نمیام
اما باز به انتظارت توی باروون موند دو تا پاهام
یادمه همونجا موندم میون سرمای اون باروون
که یه وقت نیای نباشم ، که نگی بی معرفت رفت
یادمه میون اون بباروون منتظر شدم دو ساعت
بارو ناروکنار زدم تا بشینم به روی نیمکت
اما باز نیومدی تو به امیدی که نمیام
سرخ شد از سرمای اون باروون رنگ پوست دو تا دستام
از غم تنها نشستن توی اون غروب پر بیم
ساعتو عقب کشیدم حدود یه ساعت و نیم
به خودم دروغ میگفتم که داره میاد پیاده
حق داره دوره مسیرش راه اون خیلی زیاده
اما باز نیومدی تو به امیدی که نمیام
هوا تاریک شد و دیدم هنوزم تنهای تنهام
خیلی منتظر نشستم گریه هام شدن یه آوار
اسمشو با غم نوشتم توی دفتر روز دیدار
دیدگاه ها (۷)

‍ چه شودتوبیایی بشوی جلوه ی ماهم چه شودیاشودمست رخت چشم سیاه...

بدان قدر مرا، مانند من پیدا نخواهد شدکه هر کس با تو باشد غیر...

در سرم نیست دگر غیر تو رویای کسیقبلا هرگز نشدم این همه شیدای...

‍ به چنین طی شدن عمر هدر میگویندزنده ومردن من باخت دوسر میگو...

میترسم دیدن این هوا هم برامون حسرت بشه :)یادش بخیر، زمستونای...

A girl from tomorrow(part12)

پارت : ۳۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط