میروی ای جان جانان تا کجا با ساز دل

میروی ای جان جانان ، تا کجا با ساز دل؟
باز هم شعر تــــو و درد من و آواز دل

تا کبوتر با کبوتر رقص دل آغاز کرد
در هوای دیدن تو ، باز هم پرواز دل

لحظه هایم را غزل پرداز کردی ای رفیق
مژده ای آور برایم ، بــــاز از آغاز دل

باز باران ، ساقه ی احساس ما را خیس کرد
بر فراز موج مـــوهای تو ، بارانـداز دل

سوختم از آتش تو ، باده ی تلخم دهیــد
بارها گیرم سراغت را ، من از طناز دل

من به یک لبخند زیبـا ، از لب تو قانعم
من بلطف طعم لبهایت ، کنم اعجاز دل

یکطرف سودای ما و یکطرف هرم لبت
با تنفس در هوای تو ، کنم ابـراز دل...
یادم تو را فراموش.،، شرط کردی با لبت
این شب تیره تا سحر مهمان تو،،،،،
دیدگاه ها (۱)

ﺑﻪﺧﺎﻃﺮ ﺣﺮﻑ ﻣﺮﺩﻡ ،ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻭ ﺧﺮﺍﺏ ﻧﮑﻦ ﺩﻫﻦبعضی از ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻤﯿﺸﻪ...

دکتر احمد حلت (((((((گویند ؛؛؛:؛:::به زنان نباید بال و پر دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط