فیک عشق ابدی
جیمین: جانهو آماده شو باید بریم بیرون غذا بخوری
جانهو: خوب خوب خونه میخوریم
جیمین: نه بیرون یه غذای خوبب باید بخوری
چ چی جی جیمین فهمیده واییییییی از خجالت داشتم اب میشدم
سری حاظر شدم لباسی پوشیدم خیلی خفن شده بودم
از در بیرون زدم جیمین را صدا زدم جوابم نداد
جانهو: جیمین جیمین کجایی اگر بازهم بخوای منو بترسونی حوصله ندارم هاا جیمین
جانهو:جیمیننن
قلبم داشت تند تند میزد که دستمالی روی دهنم گرفته شد دست پا میزدم نفس حبس کرده بودم تا بوش بهم نخوره بیهوش بشم
که دستش از روی دهنم برداشته شد پاهام سست شد روی زانوهام افتادم به پشتم نگاه کردم جیمین داشت میزدش بعد فریاد زد
جیمین: این کثافت هارو بندازین انباری تاریک بدون اب غذا تا ادم بشن گمشیدد
جیمین دوید سمتم سرم بوسید
جیمین:(با قطره های اشک) ببخشیدددد ببخشید زندگیم زیبام پرنسس من ببخشید رفتم بیرون دیر اومدم پیشت اذیت شدی خوبی
جانهو: خو خوب....
چشم هام را باز کردم نگاهی به دور برم کردم
جیمین: جانهو زندگیم حالت چطوره
جانهو: خوبم جیمین خوبم چیزیم نی
بلند شدم به اشپزخونه رفتم
جیمین کتلت جلوم گذاشت گفت بخورر
بعد از خوردن غذا روی کاناپه نشستم باید سوال میپرسیدم
جانهو: اونا کی بودن اینجا چخبره جیمین هان چخبره و من نمیدونم
جیمین: هیچی
جانهو: همون داداشت اره
جیمین: اره گفتم که پیش خودم جات امنه خبر رسیده حال خانوادت خوبه
جانهو: میترسم
جیمین: نترسم من از بغلت تکون نمیخورم
خندیدم گفتم: 🤣جیمین تو 😂
جیمین: چته
جانهو: اخ اخ دلمممم🤣
جیمین: چته جانهو
جانهو: اخه اخه گفتی از بغلت تکون نمی🤣🤣
جیمین: این کجاش خنده داره جانهو
جانهو: یعنی🤣برم دستشویی میایی😂😂😂
اصلا اصلا انتظار نداشتم اینو بگه
جیمین: اره لازم بشه میام الانم تنبیه میشی
جانهو: چ چه ت تنبی تنبیهی
جیمین: جلوتر از من برو اتاق ملافه کلفتی روی تخت بکش
جانهو: چ چیییی چی میگی جیمین ف فقط شو شوخی کردم
جیمین: من شوخی تورو جدی گرفتم باید تنبیه بشی تا دیگه شوخی نکنی
جانهو : جی جی مین ببخشید چرت پرت نگو اع
با تمام جدیت و با داد گفت
جیمین: میگم برو اتاقققق ملافه کلفت بکش رو تخت
با ترس به سمت اتاق رفتم ملافه کلفت روی تخت کشیدم تا درو باز کردم جیمین منو به دیوار چسبوند
جیمین بوسه ی روی لبم زد
جیمین: اخخ میدونستی جانهو لبات خیلی خوشمزه هست امشب کاری میکنم که بچه اولمون به دنیا بیاد
جانهو: چ چ چیی جی جی جیمین نکن ببخشید دی دیگه شوخی نمیکنم
جیمین: دیر شده دیر شدهه
جیمین لباساش شلوارشو در اورد دست به شورتش زد دستش گرفتم
جانهو : جی جیمین چ چ چکار میکنی
جیمین دستم کشید در اوردش لباسم شلوارم و لباس های زیرمو در اورد جیمین با سینه هام بازی میکرد بخاطر مریضیم میترسیدم روی تخت منو انداخت قبل از اینکه روم بخوابه اونو از کشو در اورد با......(بسه دیگه بگیرید بخوابید)
جانهو: خوب خوب خونه میخوریم
جیمین: نه بیرون یه غذای خوبب باید بخوری
چ چی جی جیمین فهمیده واییییییی از خجالت داشتم اب میشدم
سری حاظر شدم لباسی پوشیدم خیلی خفن شده بودم
از در بیرون زدم جیمین را صدا زدم جوابم نداد
جانهو: جیمین جیمین کجایی اگر بازهم بخوای منو بترسونی حوصله ندارم هاا جیمین
جانهو:جیمیننن
قلبم داشت تند تند میزد که دستمالی روی دهنم گرفته شد دست پا میزدم نفس حبس کرده بودم تا بوش بهم نخوره بیهوش بشم
که دستش از روی دهنم برداشته شد پاهام سست شد روی زانوهام افتادم به پشتم نگاه کردم جیمین داشت میزدش بعد فریاد زد
جیمین: این کثافت هارو بندازین انباری تاریک بدون اب غذا تا ادم بشن گمشیدد
جیمین دوید سمتم سرم بوسید
جیمین:(با قطره های اشک) ببخشیدددد ببخشید زندگیم زیبام پرنسس من ببخشید رفتم بیرون دیر اومدم پیشت اذیت شدی خوبی
جانهو: خو خوب....
چشم هام را باز کردم نگاهی به دور برم کردم
جیمین: جانهو زندگیم حالت چطوره
جانهو: خوبم جیمین خوبم چیزیم نی
بلند شدم به اشپزخونه رفتم
جیمین کتلت جلوم گذاشت گفت بخورر
بعد از خوردن غذا روی کاناپه نشستم باید سوال میپرسیدم
جانهو: اونا کی بودن اینجا چخبره جیمین هان چخبره و من نمیدونم
جیمین: هیچی
جانهو: همون داداشت اره
جیمین: اره گفتم که پیش خودم جات امنه خبر رسیده حال خانوادت خوبه
جانهو: میترسم
جیمین: نترسم من از بغلت تکون نمیخورم
خندیدم گفتم: 🤣جیمین تو 😂
جیمین: چته
جانهو: اخ اخ دلمممم🤣
جیمین: چته جانهو
جانهو: اخه اخه گفتی از بغلت تکون نمی🤣🤣
جیمین: این کجاش خنده داره جانهو
جانهو: یعنی🤣برم دستشویی میایی😂😂😂
اصلا اصلا انتظار نداشتم اینو بگه
جیمین: اره لازم بشه میام الانم تنبیه میشی
جانهو: چ چه ت تنبی تنبیهی
جیمین: جلوتر از من برو اتاق ملافه کلفتی روی تخت بکش
جانهو: چ چیییی چی میگی جیمین ف فقط شو شوخی کردم
جیمین: من شوخی تورو جدی گرفتم باید تنبیه بشی تا دیگه شوخی نکنی
جانهو : جی جی مین ببخشید چرت پرت نگو اع
با تمام جدیت و با داد گفت
جیمین: میگم برو اتاقققق ملافه کلفت بکش رو تخت
با ترس به سمت اتاق رفتم ملافه کلفت روی تخت کشیدم تا درو باز کردم جیمین منو به دیوار چسبوند
جیمین بوسه ی روی لبم زد
جیمین: اخخ میدونستی جانهو لبات خیلی خوشمزه هست امشب کاری میکنم که بچه اولمون به دنیا بیاد
جانهو: چ چ چیی جی جی جیمین نکن ببخشید دی دیگه شوخی نمیکنم
جیمین: دیر شده دیر شدهه
جیمین لباساش شلوارشو در اورد دست به شورتش زد دستش گرفتم
جانهو : جی جیمین چ چ چکار میکنی
جیمین دستم کشید در اوردش لباسم شلوارم و لباس های زیرمو در اورد جیمین با سینه هام بازی میکرد بخاطر مریضیم میترسیدم روی تخت منو انداخت قبل از اینکه روم بخوابه اونو از کشو در اورد با......(بسه دیگه بگیرید بخوابید)
- ۴.۶k
- ۱۶ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط