رمان بغلی من
رمان بغلی من
پارت ۷
حلما: خدایی
دیانا: عجب بابا من سروسری با کسی ندادم چطوری بگم
ستایش: تو گفتی ماهم باور کردیم
حلما: همینو بگو
دیانا: بچه ها بس کنید اول صبحی اذیتم نکنید دیشب کم خوابیدم حالم یکم خوب نیست
ستایش: شوخی میکنیم ما دیانامون و میشناسیم اما ...
دیانا: اما کوفت برو سر کارت من برم توی اتاق بشینم یکم استراحت کنم
حلما:باشه برو یه سرکم بکش دوربین هارو جک کن
دیانا: اوکی
پارت ۷
حلما: خدایی
دیانا: عجب بابا من سروسری با کسی ندادم چطوری بگم
ستایش: تو گفتی ماهم باور کردیم
حلما: همینو بگو
دیانا: بچه ها بس کنید اول صبحی اذیتم نکنید دیشب کم خوابیدم حالم یکم خوب نیست
ستایش: شوخی میکنیم ما دیانامون و میشناسیم اما ...
دیانا: اما کوفت برو سر کارت من برم توی اتاق بشینم یکم استراحت کنم
حلما:باشه برو یه سرکم بکش دوربین هارو جک کن
دیانا: اوکی
- ۲.۴k
- ۰۶ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط