تا جنون فاصله ای...

نه پیامی در کار بوده و نه آمدنی...
فقط دلتنگی امانم را بریده.
باید برگردم خانه تا گریه هایم دلی را نلرزاند...
دلم برای باقیمانده عطرت توی خانه تنگ شده...
راستی گفته ام که من هیچ چیزی را از روز رفتنت تغییر نداده ام...
همه چیز مثل قبل است...
یک انتظار احمقانه که بهانه نفس کشیدن است...
شاید برگردد!!!
خودم هم میدانم برنخواهی گشت...
همه میگویند آدم به امید زنده است...
اما هیچکس نگفته خاطرات آدم را خواهد کشت...
و من این روزها در مرز مرگ و زندگیم...
و " تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم"...
همین
دیدگاه ها (۲)

عشق همین است دیگر... نه؟

استغفار

لاکپشتی که راهی دریاست

اتفاق منم که از چشم تو افتادم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط