بیوجودت ای پدر مهر و وفا از خانه رفت

بی‌وجودت ای پدر مهر و وفا از خانه رفت

قمری شیدای ما از بام این کاشانه رفت

تا که ما شیدای مهر آن پدر گشتیم او

دل ز ما برکند و رخ برتافت چون پروانه رفت

ای فلک با من اگر مهر و وفا داری چرا

مهر تابانم چنین از جمع ما بیگانه رفت

شادمان بودیم ما در سایه‌ی مهرش ولی

قصه آخر شد سر آمد دور و این افسانه رفت

گوییا او با خدای خویش پیمان بسته بود

دل برید از ما چنین و بر سر پیمانه رفت

ما همه مشتاق دیدار رخش بودیم و او

رخ ز ما پوشید و اینسان عاشق و مستانه رفت

درشگفتم او چه از حق دید که‌اینسان با شتاب

همچو دانایی که بگریزد ز هر میخانه رفت

شکر لله چون که عمری با خلوص و خیر بود

عاقبت چون سرکشد این باده شکرانه رفت

تکیه‌گاه خانه‌ی ما بود اما عاقبت

از میان خانه‌ی ما اُستُن حنانه رفت

همچنان «سیمرغ» زیر سایه‌ی آن دولتش

رنگ و رویی داشتیم آن دولت فرزانه رفت



دراین ساعات که جای خالی مهربان پدری را نظاره گرم

تنها التیام دهنده قلب رنجورم محبت والطاف عزیزان ودوستان بی همتایم بود وهست

باشد عمری باقی
که بتوانم خوبیها ومحبت هایتان را به بهترین نحو پاسخ گوییم
درشادیهایتان




امیرعباس
فروغ
دیدگاه ها (۱۴۸)

لحظه های از شب ها که نیستی....قرارمان باشد پای تابیدن های ما...

پدرممیخواهم با اشکهایم گلی بپرورم به رنگ خون دل و به قامت هز...

الهیﺗﻮﺭﺍﺳﭙﺎﺱ ﻛﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺩﺭﺟﻪ ﺍﺯﺁﮔﺎﻫﻰﺭﺳﻴﺪﻩ ﺍﻡ ﻛﻪ ﻟﻄﻔﺖ ﺭ...

خدایا تو را عاشق دیدم و غریبانه عاشقت شدمتو را بخشنده پنداشت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط