پاییز عاشقی autumn love

پاییز عاشقی (autumn love )
Part 5
ویو تهیونگ: سوار ماشین ک شده بودیم میجو هنسفری رو از کیفش درآورد و توی گوشش کرد و مشغول به گوش دادن آهنگ بود
داشتم به منظره بیرون نگاه میکردم که نفهمیدم چی شد میجو خوابش برده بود سرش رو چسپونده بود به شیشه پنجره و آفتاب به صورت زیبای اون میخورد
سرش رو از شیشه پنجره کندم(داداش مگه چیه که کندیش😐🤌🏻)
(_اووم بله ببخشید منظورم اینه ک چی بگم الان جایگزین داری؟)
(هااا؟)
(مثلا بگو سرش رو از روی پنجره به سمت شانه خودم آوردم)
(یاد بگیر😂)
(باش کتابخانه اعظم😐)
سرش رو به قول راوی به شونه ی خودم منتقل کردم و دستم رو به پشت کمرش بردم و آروم موهاش رو نوازش کردم بعدش پرده ها رو کشیدم تا آفتاب به اون صورت کیوتش نخوره
بعد از چندمین دیگر به مقصد رسیده بودیم واااو خیلی خوشگل بود ویوی خارق العاده ای داشت همه جا سر سبز بود و گل های زیبایی اونجا بود(اگر تونستم میزارم)


ویوو میجو:

بیدار شدم اما حوصله ی این رو نداشتم ک چشمام رو باز کنم با گرمای بغلی ک توش بودم اصلا دلم نمیخواست بلند شم فکر کردم بورام منو تو بغلش گرفته همون لحظه
متوجه ایستادن اتوبوس شدم پس مجبور بودم چشمام رو باز کنم ک یکدفعه حس کردم یکی موهای جلوی صورتم رو به پشت گوشم هدایت کرد

چشمام رو ک باز کردم با صحنه بسیار عجیبی مواجه شدم

تهیونگ منو تو بغلش گرفته بود و موهامو به پشت گوشم زد عااااه هارتم


ویوو قلب میجو:
~جانم بیبی
+یااا هزاربار نگفتم منو بیبی صدا نکن
~چرا بیبی
+هووووف


مکالمه ته و میجو:
_بیدار شدی؟(آروم)
+عااام..... بله...
+ببخشید واقعا یه لحظه نفمیدم چیشد
_مشکلی نیست بهش عادت میکنی
+چیی؟

خواستم چیزی بگم ک معلم گفت: بچه ها بیاین بیرون رسیدیم و تهیونگ زودتر از بقیه به بیرون رفت

+منظورم چی بود؟
~نمد

بدو بدو کیفم رو برداشتم و رفتم سمت تهیونگ ک....


ویوو تهیونگ:

نفهمیدم واییی چیکار کردم نکنه همین الان بفهمه من دوستش دارم عاااه

درسته چند روزی میگذشت از مدرسه و کاملا با هم آشنا نشده بودیم اما تاحالا نشده بود ک اینقدر یه نفر برام ارزش داشته باشه

میجو رو دیدم داشت سمتم میومد ک باز خدا رو شکر معلم صدامون کرد
آخ راحت شده بودم وگرنه برنامه های شبم به هم میریخت




ویو تهیونگ: سوار ماشین ک شده بودیم میجو هنسفری رو از کیفش درآورد و توی گوشش کرد و مشغول به گوش دادن آهنگ بود
داشتم به منظره بیرون نگاه میکردم که نفهمیدم چی شد میجو خوابش برده بود سرش رو چسپونده بود به شیشه پنجره و آفتاب به صورت زیبای اون میخورد
سرش رو از شیشه پنجره کندم(داداش مگه چیه که کندیش😐🤌🏻)
دیدگاه ها (۰)

پاییز عاشقی (autumn love ) ۱-اتوبوس دانشگاه۲-طبیعتی ک برا ار...

پاییز عاشقی (autumn love ) بورام(Boram ) ۱-استایل بورام۲-کفش...

پاییز عاشقی (autumn love ) Part 4 (غذاخوری دانشگاه سونگ کیون...

پاییز عاشقی (autumn love ) Part 3 (_عااااای نمیری هاااا) (قر...

زندگی نامعلوم

black flower(p,254)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط