پارت

#پارت30
#دخترکوچولوی‌من👧🏻💧

_ دقیقا زدی وسط خال.....
میترسم جر واجرم کنی والا

از حرفش خندم گرفته بود ، تک خنده ای کردم و گفتم:

+ نه نترس .....
بگو ببینم چی میخوای بگی؟!

_ ارسلان این دختره کیه؟! از وقتی دیدمش ذهنمو مشغول کرده

حالتِ جدی به خودم گرفتم و دوباره شدم همون ارسلانِ سگ اخلاق

+ تو فک کن دخترمه....

کیوان ابروهاشو داد بالا و گُنگ نگام کرد

_ ینی به سرپرستی قبولش کردی؟!

+ آره

_ خب چجوری؟! از کجا؟!

+خیلی راحت.... از دست بابای معتادش نجاتش دادم و آوردمش اینجا

پوکر فیس نگام کرد

_ منکه نمیفهمم تو چی میگی‌‌....
به هرحال هرکاری داری میکنی به عواقبشم فکر کن

پوزخند صدا داری زدم

+ تو نمیخواد نگران من باشی
بریم ببینیم به هوش اومد یا نه؟!

کیوان باشه ای گفت و دوباره به اتاق برگشتیم ، این بار با دیدن چشمای بسته ی بهسا دیگه خون به مغزم نرسید و به سمتش حمله ور شدم

+ این خودشو زده به موش مردگی.....
مطمعنم....

چند بار محکم روی صورتش کوبیدم و گفتم:

+ پاشو ببینم.... زود باش

کیوان با دیدن حرکاتم به سمتم اومد و دستامو گرفت

_ دیوونه شدی؟؟ این کارا چیه ارسلان؟ مگه نمیبینی بی هوشه

+ این بیداره کیوان داره مارو ایسگا میکنه....

کیوان هم دو به شک شده بود از حرفای من....
کنارش نشست و پلکای چشمشو زد بالا

_ بیا خودت ببین....میگم دختره بی هوشه....

با دیدن چشماش که تکون نمیخورد عصبی تر شده بودم

+ میرم یه سیگار بکشم بیام.....

_ برو من پیشش هستم....
دیدگاه ها (۸)

#پارت31#دخترکوچولوی‌من👧🏻💧به سمت حیاط رفتم و سیگاری روشن کردم...

#پارت32#دخترکوچولوی‌من👧🏻💧تمام مدت اخمام توهم بود و دست به سی...

#پارت29#دخترکوچولوی‌من👧🏻💧لب اش تکون خورد و چیزی رو زمزمه کرد...

#پارت28#دخترکوچولوی‌من👧🏻💧کمی فکر کرد و گفت:+ عاها یه کاری می...

جیمین فیک زندگی پارت ۹۸#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط