درد است به جانم چه کنم نیست طبیبی

درد است به جانم چه کنم نیست طبیبی
پنهان شده در خنده ی من بغض عجیبی
.
در راه رسیدن به تو افتاده ام از پا
چنگی بزنم بی تو به دامان رقیبی
.
هر کس به طریقی ثمری دید ولی ما
جز خون دل از عشق نبردیم نصیبی .
از غیر اگر طعنه شنیدیم غمی نیست
درد است ولی طعنه ی جان سوز حبیبی
.
لب تشنه به دنبال تو هر لحظه دویدم
شاید به سرابی دل ما را بفریبی
.
هر روز پریشان تر و تنها ترم از قبل
چون بلبل پرکن شده ام نیست شکیببی
.
در طالع ما نیست دلی شاد و سری خوش
باشد سند تلخی ما چیدن سیبی
دیدگاه ها (۳)

..

شهدای آزادی شهرهای نبل و الزهراء در سوریه

امام_حسین_علیه_السلامشب_جمعهگریه های شب جمعه چه خریدن داردنو...

مجنون از راهی میگذشت. جمعی نماز گذاشته بودند. مجنون از لا به...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط