از تو کیفش یه گردنبد خیلی خوشگل درآورد و گذاشت تو دستم و

از تو کیفش یه گردنبد خیلی خوشگل درآورد و گذاشت تو دستم و گفت
مامان ب=عزیزم این یه جورایی میراث خوانوادگی ماس به عروس ها تعلق میگیره البته عروس های با وفا از همون اول که دیدمت خیلی ازت خوشم اومد مبارکت با‌شه
_ مرسی مامان بزرگ شما لطف دارید
مامان ب= ارسلان جان بیا گردنبند زنتو گردنش کن
ارسلان اومد بغلم نشست یه لبخند بهش زدم و بهم لبخند دندونی زد
گردنبند رو گردنم کرد که همه دست زدن
خاله زیبا= مبارکت با‌شه قربونت برم
_ مرسی خاله جون خدانکنه
خاله آفاق= مبارکت باشه عروس
_ مرسی ممنون خاله
بابا ب= مبارک باشه عروس گلم
خاله خدیجه هیچی نگفت ارسلان آروم گفت
+ مبارکت باشه خانومیم
منم مثل خودش گفتم
_ مرسی نفسم
بعد دستمو گرفت و یواشکی بوس کرد
+ اگه الان تو جمع نبودیم لباتو شکار میکردم نه دستتو
خجالت کشیدم و لب پایینو گزیدم و لبخند زدم
همه خوابشون گرفته بود بابا بزرگ که رفت تو اتاق خاله زیبا مامان‌بزرگ هم رفت پیشش
خاله آفاق و خاله خدیجه و تینا و رمینا و لاله رفتن تو اتاق رستا
سینا و دایی خسرو تو حال دراز کشیدن من میخاستم برم تو اتاق رستا پیش خانوما که یهو............
ادامه دارد......
کامنتا +20 تا✨
اصکی=اتحاد🖤
دیدگاه ها (۵۶)

دیانا🤍ارسلان بغلم کرد توی بغلش بودم که یهو گوشیش زنگ خورد از...

#هفت_آسمون💜#پارت_41✨متین❤️اول زنگ زدیم لئو رضا بعد محراب بعد...

پارت بیستو هفتمرفتم و داخل شدم مامانم:الهی فداتشم اومدی!نمید...

برادرای هایتانی پارت ۴

تک پارتی تهیونگمثل همیشه خسته از سر کار اومده خونه بعد خودتو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط