تو کجایی که برایت دل و ایمان بدهم

تو کجایی که برایت دل و ایمان بدهم؟
تابه کی کاسه ءخون هدیه به مژگان بدهم

بعد کوچت بخدا کار من این شد شب و روز
که تن خسته خــود را به خیـابان بدهم

کــــاش بودی که مـــرا از قفـس آزاد کنی
این روا نیست که در غربت خود جان بدهم

هیچکس مشتـری قلب ترک خورده نبود
هر چه هم خــانه ویران شــده ارزان بدهم

رفتنت باعث ویـــرانی این دل شده است
کاش بودی که به قلبم سر وسامان بدهم

گرچه بد عهدی تو زخم تبــــر بود ولی
گفتنی نیست که جان برسرپیمان بدهم

#کمال_جعفری_امامزده
دیدگاه ها (۱)

در پای تو افتادن شایسته دمی باشدترک سر خود گفتن زیبا قدمی ب...

باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدشبر جفای خار هجران صبر بلبل ب...

چه جای رنجش اگر از ازل قرار این بود که سهم رنج جهان را به عا...

و کسی که تو را دیده باشد پاییز های سختی خواهد داشت!لیلا_کردب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط