شب دردناک

(شب دردناک )
پارت ۲۱
جونکوک: دنبالشم هیونگ نین و پیداش کردم
هیونگ نین : امشب میام خونه شما اونجا حرف میزنیم
جونکوک: منتظرم رفیق فعلا!
گوشی را از گوشیش برداشت و نگاهش را سفت گوشی دوخت ناگهان به کسی خورد که اون برو اوفتاد رو زمین با همان نگاه سرش به اون برو نگاه کرد
ات : مگه کوری
جونکوک: اونی که به من خوره تویی نه من پس تو کوری
دختره از رو زمین بلند شد و موهای که رو صورت اش بود را پشت اش انداخت و با بدو بدو سمته راه رو رفت
جونکوک: دختره دیونه
سمته همان راه رو رفت و ته راه رو اتاق جلسه بود وارد اتاق شد و ات را دید که مشغول پرونده ها بود دست به جیب سمته صندلی اش رفت و نشست ....
همه سهام داران آماده آن و جلسه را شروع کردن
همه ایده میدادن و صحبت می‌کردن ات هم مثل‌همیشه زود زود حرف میزد و مشغول توضیح دادن به آن ها بود
ات : مهم تر از همه شرکت ما اصلا به هیچ کمپانی و آیدل ها پروژه ای انجام نداده چرا ؟
.... : خانم پارک شما درست میگید ولی شرکت ما با آیدل ها کاری نمیکنن
ات: چرا آخه..... اون شرکتی سر زبون ها میمونه که لباس آیدل ها رو طراحی میکنن و باهاش کار میکنن
جونکوک: اشتباه میکنید خانم پارک ما برایه پول داران و سلبریتی ها لباس میدن نه برایه آیدل ها
ات : فرق آیدل ها و سلبریتی ها چیه آقای جئون ؟
جونکوک: از مدل حرف زدنت انگار باهوش هستی خب تو بگو
ات : وقتی شما فرق آیدل و سلبریتی رو نمیدونید چرا من باید به شما بگم
جونکوک به صندلی اش تکیه داد و با نگاه پوزخند بهش خیره شد دختره از این نگاه ها ترسی داشت و زود مشغول حرف زدن شد ... ات : خب من ایده شو دارم .... می‌خواهم برایه گروه خیلی معروفی به اسم Stary Kids لباس طراحی کنم البته اگه اجازه شرکت و سهام دادان رو داشته باشم
جونکوک: مهم نظره کمپانی اونا هستش اونا چی .. ؟
ات : من ازشون درخواست کردم اونا هم گفتم یکی از بهترین لباسی که تازه طراحی شده رو هیچ کس ندیده باشن رو براشون بفرستم بعدش نظرشون رو میگن
همه در سکوت رفتن و اتاق بر سکوت شد ...
ات : خب نظرتون چیه
جونکوک: خب طراحی تو ذهن شما هست تا نشونش بدین ؟
دختره پوزخندی زد و رو صندلی اش نشست
ات : بله برایه هفته آینده آماده میشن
.... : خب ساعت ۲ ظهر شد و جلسه به پایان رسید خب بریم ناهار بخوریم
ات : YES بریم
دختره از رو صندلی بلند شد و مشغول جم کردن پرونده هاش شد
یکی از کار کنان گفت ..... : رئس جئون شما هم با ما میاین
جونکوک از رو صندلی بلند شد و سمته ات رفت روبه رو اش رو میز کنار دستش نشست و گفت

خواندن بدونه لایک حرام است
دیدگاه ها (۴)

(شب دردناک )پارت ۲۲جونکوک : چرا که وقتی دوست بچه گیم میره من...

( شب دردناک )پارت ۲۳با خستگی وارد اتاق اش شد سمته تخت رفت و ...

( شب دردناک )پارت ۲۰ وارد شرکت شد و سمته اتاق منشی جونکوک رف...

( شب دردناک )پارت ۱۹ جونکوک گوشی را گذاشت رو میز و سمته تخت ...

﴿ برده ﴾6. part جونگ کوک چشم از برانداز کردن آن دختر خوشگل ب...

پارت ۱۶۵

بیب من برمیگردمپارت : 58بعد از اینکه مسابقه تموم شد و برنده ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط