خواستم در دفترم عکسی کشم از صورتت

خواستم در دفترم عکسی کشم از صورتت
دیدم از بس ناز داری دل ز دفتر می بری
خواستم شعری بگویم عین چشم ناز تو
دیدم از مردم ، نگفته دین و باور می بری
خواستم جامی بنوشم، مست چشمانت شوم
لیک ترسیدم؛ به مستی،دل تو بهتر می بری
خواستم تا ، گرم آغوش تو ، گرمایم دهد
دیدم ازبس داغتم، از کوره ام در می بری
خواستم جان را ، فدای مهربانی ات کنم
دیدم این نا قابل ست ؛ بی جامِ دیگر می بری
خواستم پا،پس کشم از بسکه میخواهم تو را
دیدمت در عشق پایی ؛ تا به آخر می بری 🌴 ‌ 🍀 🍁 🏵 🍀 🍁 🏵 🍀 🍁 🏵 🍀 🍁 🏵 🍀 🍁 🏵 🍀 🍁 🏵 🍀 🍁 🏵 🍀 🍁 🏵 🍀 🍁 🏵 🍀 🍁 🏵 🍀 🍁 🏵 🍀 🍁 🏵 🍀 🍁 🏵 🍀 🍁 🏵 🍀
دیدگاه ها (۱)

┅✶❤ ✶┅ •❥●●❥• غیر از این داغ که در سینۀ سوزان دارم چه گل از ...

تمامِ دلتنگی هایم را برایش نوشته ام؛خط به خط...روز به روز......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط