تکپارتی اسکیز

تکپارتی اسکیز


وقتی بهت تجاو0۰۰ز میشه ولال میشی (به عنوان عضو نهم و۱۴سالته)


وقتی اون روز بااون حال اومدی همه نگرانت شدنچون فقط اشکات می‌ریخت وهرچقدر زور میزدی نمیتونستی صحبت کنی

ویو قبل تجاوز:


آماده شدی از چان اجازه گرفتی بری بیرون وکمی دور بزنی چان اصرار داشت که هان وباهات بفرسته ولی قبول نکردی .. چان دلش آشوب بود
تو ساعت ۵رفتی ولی الان ۱نصفه شب شده بود همه اعضا نگرانت بودن

که صبر چانگبین تموم شد

چانگبین:زنگ بزن بهش

چان:جواب نمیده اون گفت ساعت ۶برمیگرده..

تا اینکه در خوابگاه باز شد ..

لباسات پاره شده بودن لباسات زیاد باز نبود کلا پوشش داشتی..

همه اعضا باعصبانیت اومدن:


چان:توووو الانننن کجااا بودی هاااا ؟

ات: .......


چان :باتوامممم

ات:...

سونگمین اومد نزدیک وچونتو داد بالا تا اینکه تمام زخمای کنار صورتت چشمت پیشونیت دیده شد داشتی به خودت میلرزیدی پاهات داشتن اینو نشون میدادن اشکات خشک شده بود


فلیکس: عز.. عزیزم چی چیشده؟؟ چ.چرا این..اینجوری شد..ش..شدی؟؟؟(حالت ترس)


نه می‌تونستی حرف بزنی نه تکون بخوری فقط زول زده بودی به اعضا ..

دیگه تحمل نداشتی بی حال شدی وافتادی روزمین:


چان:ات؟ ات توروخدا پاشوو


اعضا تورو بردن روی تخت گذاشتن دستات انگار جای ناخن بود یکی تورو بزور نگه داشته بوده وناخوناشو فرو کرده بوده تو دستت..


ولی اعضا هنوز نمی دونستن تاینکه لینو اومد سمتت:

لینو:این کتک کاری نبوده... ..

اعضا:چی؟

لینو: (چشاش پره اشک شد) به ات به دختر کوچولوی ما تجاوز کردن....

لینو بغضش شکست وهمینجور گریه میکرد..
تجاوز ی که بهت شده بود واقعا وحشتناک بود..

بعداز چند ساعت بهوش اومد ی ولی باجیغ سرتو بین دستت گرفتی وجیغ میکشیدی بلند جیغ میکشیدی همه اعضا به اتاقت اومد هیونجین بغلت کرد دستات به شدت می‌لرزید

هیون جین:عزیزم آورم باش چیزی نیست عزیزم چیزی نیست آروم هیششش. من پیشتم. آروم ..


بعداز چندماه که دکتر رفتی دکتر گفت بخاطر تجاوزی که بهت شده لال بودنت موقته..

تاینکه یکم بهترشدی
همه اعضا توحال بودن ازجات پاشدی رفتی سمت حال یدفعه ناخودآگاه گفتی:

ات: چ...ا...ن (لکنت داری)

همه اعضا برگشتن سمتت انکار دوباره صدای توروشنیدن روحشون آروم شد. چان اومد سمتت:

چان:بله عزیز دلم چیشده؟

ات:می...می..خو.ا..م ب...بگم ..او..او..اون..رو..زچی...ش...ش..د

چان:باشه عزیزم بیا پیشمون..


رفتی کنارشون نشستی به تک تک صورتشون نگاه کرد ی همشون چشاشون کاسه خون بود معلومه بدجور گریه کردن...

ات:من. د..داشتم.. می..ومدم.. س..سمت.. خ..ونه .. ید..دفعه ...کلای...هود...یم.وو از..سرم...کش...کشیدن.. من... باضربت... خور...خوردم‌..زمین.. بعد...اون۶ن...نفر...منو‌بردن...توکوچه‌..خلوت...هرچی..جیغ..کش...کشیدم...کسی نی...ومد

بقیش ونتونستی بگی ....