پارت 9مافیای عشق
ویو ات
وقتی صبحونه تموم شود میخواستم برم ولی جیمین اجازه نمی داد که برم
جیمین : کجا با این عجله
ات میخوام برم خونه الان داداش و بابام نگران میشن
جیمین : وایستا با هم بریم؟
ات : تو کجا من میخوام برم خونه
جیمین : الان باید برم مدرسه وقت نداری میخوای نیای مدرسه
ات : مدرسه مگه من میرم مدرسه ؟
جیمین اره دیگه بابا تو تنگه نفس داری چه ربطی دار به فراموشی اخخخخ
ات: اره من نتگه نفس دارم و اگر بگیرم فراموشی ۳ ساعت هست
جیمین: اووو باشه حالا برو حموم بعد برم لباس بیارم بعد بریم؟ مدرسه بعد برو خونه
ات : باشههعع
ات رفت حموم ۲۰دقیقه
که ساعت 6:50 دقیقه شود
ویو جیمین
اخخخخخ صبحونه خوردم و به اجوما گفتم که یک لباس مدرسه به ات بده
و یکی زنگ خونه رو زد
شووووگااااا
سلام داداش
جیمین : سلامو زهر مار چرا آمدی
شوگا : هییییی داداش یادت رفته که ماشین و مسابقه مدرسه
جیمین : اووووووه کی حوصله داره آخه
شوگا : من خوب نیام تو
جیمین : نه مگه گفتم بیا
ات وارد میشود
شوگا ات را دید
به به سلام بر ات
ات : تو کی اسم منو از کجا میدونی
شوگا : این چیزی زده یا خورده جیمین نگو که کاری کردی که فراموشی گرفته
جیمین: نه بابا مگه من دیوونه هستم ات فراموشی ۳ ساعته گرفت
شوگا : اووووو انشالله که خوشبخت باشین
ات و جیمین : چییییی
جیمین : شوگا گم میشی یا نه
شوگا : غلط کردم باشه پس پایین میبینمت
سریع پرید پایین
جیمین درو بست و گفت چیزی نیست دیونه هست
ات : ها باشه
و جیمین هم آماده شود و ات و جیمین رفتن پایین
جونگکوک هم آمد
جونگکوک : اووووو سلام بر زوج های عاشق
جیمین و ات تعجب کردن
جیمین که خیلی عصبانی شود
ات : شوخی خیلی خوبی بود که شوگا که مثل این هم گفت
جیمین : ات این ها دیونه هستن چه کار کنم خدا بهشون عقل کامل نداد
جیمین : خوب که خوب من با شما کار دارم توی مدرسه و الان کاری ندارم برم مسابقه بدیم
ات : آه میخواین مسابقه بدین ولی من که از سرعت میترسم
جیمین : وااااا خوب چه کار کنم برات چند دقیقه تحمل کن (یکمی داد)
ات : باشه چرا داد میزنی
خوب شوگا توی ماشین خودش و جیمین هم ماشین آورد و جونگکوک هم ما ماشین آمد
جیمین با ات بود گفت من حوصله ندارم که جیغ و داد بزنی اگر ترسیدی دستم رو بگیر
ات : باشه
با شمارش جیمین
۵ .
۴
۳
۲
۱حرکت
ات از ترس و استرس دست جیمین رو گرفت و چشماشو بست
وقتی صبحونه تموم شود میخواستم برم ولی جیمین اجازه نمی داد که برم
جیمین : کجا با این عجله
ات میخوام برم خونه الان داداش و بابام نگران میشن
جیمین : وایستا با هم بریم؟
ات : تو کجا من میخوام برم خونه
جیمین : الان باید برم مدرسه وقت نداری میخوای نیای مدرسه
ات : مدرسه مگه من میرم مدرسه ؟
جیمین اره دیگه بابا تو تنگه نفس داری چه ربطی دار به فراموشی اخخخخ
ات: اره من نتگه نفس دارم و اگر بگیرم فراموشی ۳ ساعت هست
جیمین: اووو باشه حالا برو حموم بعد برم لباس بیارم بعد بریم؟ مدرسه بعد برو خونه
ات : باشههعع
ات رفت حموم ۲۰دقیقه
که ساعت 6:50 دقیقه شود
ویو جیمین
اخخخخخ صبحونه خوردم و به اجوما گفتم که یک لباس مدرسه به ات بده
و یکی زنگ خونه رو زد
شووووگااااا
سلام داداش
جیمین : سلامو زهر مار چرا آمدی
شوگا : هییییی داداش یادت رفته که ماشین و مسابقه مدرسه
جیمین : اووووووه کی حوصله داره آخه
شوگا : من خوب نیام تو
جیمین : نه مگه گفتم بیا
ات وارد میشود
شوگا ات را دید
به به سلام بر ات
ات : تو کی اسم منو از کجا میدونی
شوگا : این چیزی زده یا خورده جیمین نگو که کاری کردی که فراموشی گرفته
جیمین: نه بابا مگه من دیوونه هستم ات فراموشی ۳ ساعته گرفت
شوگا : اووووو انشالله که خوشبخت باشین
ات و جیمین : چییییی
جیمین : شوگا گم میشی یا نه
شوگا : غلط کردم باشه پس پایین میبینمت
سریع پرید پایین
جیمین درو بست و گفت چیزی نیست دیونه هست
ات : ها باشه
و جیمین هم آماده شود و ات و جیمین رفتن پایین
جونگکوک هم آمد
جونگکوک : اووووو سلام بر زوج های عاشق
جیمین و ات تعجب کردن
جیمین که خیلی عصبانی شود
ات : شوخی خیلی خوبی بود که شوگا که مثل این هم گفت
جیمین : ات این ها دیونه هستن چه کار کنم خدا بهشون عقل کامل نداد
جیمین : خوب که خوب من با شما کار دارم توی مدرسه و الان کاری ندارم برم مسابقه بدیم
ات : آه میخواین مسابقه بدین ولی من که از سرعت میترسم
جیمین : وااااا خوب چه کار کنم برات چند دقیقه تحمل کن (یکمی داد)
ات : باشه چرا داد میزنی
خوب شوگا توی ماشین خودش و جیمین هم ماشین آورد و جونگکوک هم ما ماشین آمد
جیمین با ات بود گفت من حوصله ندارم که جیغ و داد بزنی اگر ترسیدی دستم رو بگیر
ات : باشه
با شمارش جیمین
۵ .
۴
۳
۲
۱حرکت
ات از ترس و استرس دست جیمین رو گرفت و چشماشو بست
- ۳.۹k
- ۳۰ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط