بگو به عقربه ها موقع دویدن نیست

بگو به عقربه ها موقع دویدن نیست
که شب همیشه برای به سر رسیدن نیست
.
به خواب گفته ام امشب که از سرم بپرد
شبی که پیش منی، وقت خواب دیدن نیست
.
من از نگاه تو ناگفته حرف می خوانم
میان ما دو نفر گفتن و شنیدن نیست
.
نگاه کن به غزالان اهلی چشمم
دو مست رام که در فکرشان رمیدن نیست
.
بگیر از لب داغم دو بیت بوسه ناب
همیشه شعر سرودن که واژه چیدن نیست
.
برای من قفس از بازوان خویش بساز
که از چنین قفسی میل پر کشیدن نیست
.
تو آسمان منی؛ جز پناه آغوشت
برای بال و پرم وسعت پریدن نیست .
دیدگاه ها (۱)

تکه ای یخ عاشق خورشید شد...گفت ای خورشید من، برمن بتاب...بی ...

با تمام وسع خود پیش تو کم می آورمای که می دانی و می دانم زیا...

.گرچه هرشب استکان بر استکانت می زنندهرچه تنهاتر شوی آتش به ج...

بیچاره پاییز دستش نمک ندارد، این همه باران به آدمها میبخشد ا...

رمان: زخم عشقِ توپـارت اول🙇🏻‍♀️💓︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۫...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط