part
part 9
منجی من
ویو تهیونگ
روی مبل داز کشیده بودم و داشتم به این فکر میکردم که چقدر دلم برای تانی کوچولوم تنگ شده سرم به شدت درد میکرد ساعتمو گذاشتم روی چشمام حتی نور کم شمع هم اعصابمو خورد میکرد چشمام داشت گرم میشد که با صدایی که ایجاد شد یک متر پریپم هوا از روی مبل افتادم
ا/ت: د بلند شو لنگه ظهر بلند شووووو
زانوم بد درد گرفت اومد نزدیکم
که باعصبانیت از جام بلند شدمو پرذتشکردم روی زمین روش خیمه زدم
ویو ا/ت
با ترس به تهیونگی که روم خیمه زده بود نگاه میکردم همینجوری داشت میومد نزدیک که در با صدای بدی باز شد
اقای لی: مستر کیم حالتون خوبه( با نگرانی)😓
از فرصت استفاده کردم از دست تهیونگ فرار کردم رفتم اقای لی قایم شدم
تهیونگ : صبر کن ببینم( عربده 😤😠)
اقای لی: چی شده مستر....
تهیونگ : مگه نگفتم نمیخوام کسب رو ببینم باز برای من کسی رو اوردی
اقای لی: مستر کیم یک نگاه به خودتون بندازید شدید پوست استخون خونتونو نگاه کنید باید یکی تمیزش کنه
تهیونگ : من...
اقای لی : حرف نباشه ا/ت یعنی چیزه هانا همینجا میمونه( تهیونگ نباید نمیفهمید این ا/ته که خدمتکارش شده)
سرمو اروم از پشت اقای لی دراوردم برای تهیونگ ابرو بالا انداختم تهیوگم برام خط و نشون میکشید هم اقای لی رفت بیرون افتاد دنبالم
تهیونگ : صبر ببینم( عربده )
منم فرار کردم خون میزدی ازش چاقو در نمیومد درست گفتم دیگه( 😖😐😵💫)
یک باز کرد باصدای بدی باز برگشتم سمت در که با 6 تا سر مواجه شدم
حمایت فراموش نشه بیب
منجی من
ویو تهیونگ
روی مبل داز کشیده بودم و داشتم به این فکر میکردم که چقدر دلم برای تانی کوچولوم تنگ شده سرم به شدت درد میکرد ساعتمو گذاشتم روی چشمام حتی نور کم شمع هم اعصابمو خورد میکرد چشمام داشت گرم میشد که با صدایی که ایجاد شد یک متر پریپم هوا از روی مبل افتادم
ا/ت: د بلند شو لنگه ظهر بلند شووووو
زانوم بد درد گرفت اومد نزدیکم
که باعصبانیت از جام بلند شدمو پرذتشکردم روی زمین روش خیمه زدم
ویو ا/ت
با ترس به تهیونگی که روم خیمه زده بود نگاه میکردم همینجوری داشت میومد نزدیک که در با صدای بدی باز شد
اقای لی: مستر کیم حالتون خوبه( با نگرانی)😓
از فرصت استفاده کردم از دست تهیونگ فرار کردم رفتم اقای لی قایم شدم
تهیونگ : صبر کن ببینم( عربده 😤😠)
اقای لی: چی شده مستر....
تهیونگ : مگه نگفتم نمیخوام کسب رو ببینم باز برای من کسی رو اوردی
اقای لی: مستر کیم یک نگاه به خودتون بندازید شدید پوست استخون خونتونو نگاه کنید باید یکی تمیزش کنه
تهیونگ : من...
اقای لی : حرف نباشه ا/ت یعنی چیزه هانا همینجا میمونه( تهیونگ نباید نمیفهمید این ا/ته که خدمتکارش شده)
سرمو اروم از پشت اقای لی دراوردم برای تهیونگ ابرو بالا انداختم تهیوگم برام خط و نشون میکشید هم اقای لی رفت بیرون افتاد دنبالم
تهیونگ : صبر ببینم( عربده )
منم فرار کردم خون میزدی ازش چاقو در نمیومد درست گفتم دیگه( 😖😐😵💫)
یک باز کرد باصدای بدی باز برگشتم سمت در که با 6 تا سر مواجه شدم
حمایت فراموش نشه بیب
- ۴.۴k
- ۱۱ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط