جای دندان های مادر روی انگشتان عمه است عمه فروغ فریاد

جای دندان های مادر روی انگشتان عمه است ، عمه "فروغ "فریاد می‌زند او می‌گوید مادرم یک دیوانه اوتیسمی است من که نمیدانم اوتیسم چیست جرات پرسیدن هم ندارم، صورت عمه فروغ سرخ است مادر بزرگ داد می‌زند و می‌گوید دستت بشکند" فرزاد" پدر با خنده ی مصنوعی میخواهد چاقو را از دست مادرم بکشد عمه داد می‌زند و می‌گوید دیوانه ی بدبخت زود شوهرت دادند عقل در نیاورده ای،مادر بغض می‌کند ،پدر آغوش را باز.

چکیده ای خون بر ذهن مخدوش!
برای#هیچ
دیدگاه ها (۱۲)

روشن فکری!

گر چه بیناست ولیکن کاش نابینا شود چشم بینایی که بیند حزن تن ...

من عاشق کسیم که عاشق کسیه و اون کسی هیچوقت من نیستم:))))

خط خوش!

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۷

●بال های سیاه و سفید○پارت 18

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط