من تبانی کرده ام با غصه ی پنهان عشق

من تبانی کرده‌ ام با غُصّه‌ ی پنهانِ عشق
قِصّه‌ی تنهایی‌ام شد قصّه‌ی تاوان عشق
من تبانی کرده ام... با حادثه، با اضطراب
دل به دریا میزنم در لحظه‌ی طوفان عشق
من تبانی کرده‌ ام با آتش و دیوانگی...
مثل یک پروانه‌ام در شعله‌ی سوزان عشق
من تبانی کرده ام با زخم های پیکرم
میچکد خون جگر از تیغه‌ یِ برّان عشق
من تبانی کرده‌ ام با درد های مزمنم
اِی پرستار تبم دیگر نکن درمان عشق
من تبانی کرده‌ ام با خاطراتِ دل شکن
باورم ویرانه‌ شد با ضربه‌ یِ پایانِ عشق
من تبانی کرده ام با چهره‌ یِ در آینه...
رفته از روی لبم آن حالت خندان عشق
آسمان لبریز شد.. از ابرِ خونبار غزل...
شاعری غمگینم و خیسِ غمِ باران عشق
دیدگاه ها (۵)

تو رها در من و من محو سراپاے توامتو همہ عمر من و من همہ دنیا...

به چشمان تو می بخشم همه دار و ندارم رابه لبخند تو می بازم هم...

ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺭ ﻧﺴﯿﻢ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺑﻮﺳﯿﺪﻡ ﺗﻮﺭﺍﻣﯽ ﺷﮑﻔﺖ ﺍﺯ ﺩﺍﻣﻨﺖ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﮐﻤ...

من عاشق چشمان تو بودم، تو ولی حیفافتاده به دامان تو بودم، تو...

منم و دفتر شعری که پر از اسرار استشرح دلتنگی و دیوانگی ام بس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط